داستان کرامات حضرت رضا ، کرامت سی و هفتم

جناب حاجی اشرفی، علامه فقید، حاج ملا محمد بن محمد مهدی، از مشاهیر علماء، صاحب کتاب شعائر الاسلام، ساکن بار فروش مازندران که اکنون بابل نامیده می‏شود - در عبادت و تهجد (165)مرتبه خاصی داشته است در کتاب قصص العلماء می‏نویسد:
از نیمه شب تا صبح به عبادت و تضرع و زاری و مناجات با خدای تعالی مشغول بوده و گاهی هم به سر و سینه می‏زده است.
شخص موثقی، از زائران امام هشتم علیه‏السلام، در رمضان سال 1353 جریان زیر را به شرح زیر از آقا میرزا حسن الاطباء، برای من نقل کرد:
زمانی به زیارت حضرت رضا علیه‏السلام عازم شدم که حاجی اشرفی در زادگاه خود؛ اشرف، (166)زندگی می‏کرد؛ من به جهت امر وصیت نامه خود به خدمت او رفتم؛ و چون دانست که به زیارت حضرت رضا علیه‏السلام می‏روم؛ پاکتی به من داد و فرمود:
در اولین روزی که به حرم مشرف شدی، این نامه را به حضور آن حضرت تقدیم کن؛ و در مراجعت، جوابش را گرفته، بیاور.
من این تکلیف و امر او را عامیانه تلقی کردم و با خود گفتم: چگونه جواب بگیرم؟
لذا، از آن ارادتی که نسبت به ایشان داشتم، کاسته شد، ولی عظمت و مقام آن دانشمند، مرا از ایراد و اعتراض باز داشت و از خدمتش مرخص شدم.
هنگامی که به مشهد مقدس رسیدم، در اولی روز زیارت، برای ادای تکلیف، پاکت او را به داخل ضریح انداختم.
چند ماه، برای تکلیف زیارت، در مشهد مقدس، توقف و این سخن حاجی اشرف که گفت: جواب نامه‏ام را بگیر و بیاور - را فراموش کردم.
شبی که فردای آن، عازم حرکت خواهم شد به وقت نماز مغرب برای زیارت وداع به حرم مطهر مشرف و به نماز مغرب و عشاء و زیارت مشغول شدم؛ ناگاه صدای قرق باش (167)بلند شد که زائرین از حرم بیرون روند و خدام به تنظیف حرم بپردازند.
وقتی که نماز زیارت را تمام کردم، متعجب و متحیر شدم که اول شب، چه وقت در بستن است؟ لکن دیدم که کسی جز من در حرم نیست؛ برخاستم که بیرون روم،ناگاه دیدم که بزرگواری در نهایت عظمت و جلالت از طرف بالا سر با کمال وقار قدم می‏زند؛ همینکه برابر من رسید، فرمود: حاجی میرزا حسن! وقتی که به اشرف رسیدی، پیغام مرا به حاجی اشرف برسان؛ و بگو:
آیینه شو جمال پری طلعتان طلب! - جاروب زن به خانه و پس مهمان طلب!
در این فکر بودم که این بزرگوار که بود؟ که مرا به اسم خواند پیغام داد.
برخاسته، گردش کردم؛ ولی ایشان را ندیدم. یک مرتبه اوضاع حرم به حالت اول برگشت؛ و دیدم مردم بعضی نشسته و بعضی ایستاده؛ به زیارت و عبادت مشغول هستند ناگاه حالت ضعفی به من دست داد؛ وقتی که به حال آمدم از هر کس پرسیدم که چه حادثه‏ای در حرم روی داد؟ از سؤال من تعجب کردند و گفتند: حادثه‏ای نبوده است؛ آن گاه دانستم که حالت مکاشفه‏ای (168)بود که برای من روی داده بود. از این پس عقیده‏ام نسبت به حاجی بیشتر شد و بر غفلت گذاشته‏ام تأسف خوردم.
وقتی مکه آن حضرت مرا مرخص فرمود: به طرف اشرف، حرکت کردم و چون بدانجا رسیدم، یکسره به خانه مرحوم حاجی اشرفی رفتم تا پیغام امام علیه‏السلام را به او برسانم؛ همینکه در را کوبیدم، صدای حاجی بلند شد که حاجی میرزا حسن! آمدی؟ قبول باشد. بلی:
آیینه شو جمال پری طلعتان طلب! - جاروب زن به خانه و پس مهمان طلب!
افسوس! که عمری گذراندیم و چنانکه باید و شاید صفای باطن پیدا نکردیم و بعضی از سخنان نیز قریب بدین مضمون فرمود.(169)
امام ثامن و ضامن، حریمش چون حرم آمن - زمین از جزم او ساکن، سپهر از عزم او پویا
نهال باغ علیین بهار مرغزار دین - نسیم روضه یاسین شمیم دوحه طه
زجودش قطره‏ای قلزم زرویش پرتوی انجم - جنابش قبله هفتم رواقش کعبه دلها
رضای او رضای حق، قضای او قضای حق - دلش از ماسوای حق گزیده عزلت و عنقا
نظام عالم اکبر قوام شرع پیغمبر -فروغ دیده حیدر سرور سینه زهرا علیهاالسلام
به سایل بحر و کان بخشد خطا گفتم جهان بخشد - گرفتم که او نهان بخشد ز بسیاری شود پیدا
ملک را روی دل سویش فلک را قبله ابرویش - به گرد کعبه کویش طواف مسجدالاقصی
زمین گویی است در مشتش فلک مهری در انگشتش - دو تا چون آسمان پشتش به پیش ایزد یکتا
ملک مست جمال او فلک محو کمال او - ز دریای نوال او حبابی لجه خضرا
(منتخب از قصیده قاآنی)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در جمعه 11 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0