زندگاني حضرت زهرا ، ناقه بهشتی

مالک دینار می‏گوید: هنگامی که مردم آماده حرکت برای زیارت خانه کعبه بودند، در میان مسافرین زنی ضعیف و ناتوان را مشاهده کردم که بر شتری لاغر سوار شده و مردم او را از مسافرت با چنین مرکبی منع می‏کردند. می‏گفتند: این شتر تو را به مقصد نمی‏رساند، از اراده خود صرف نظر کن. زن به گفته آنها توجه نمی‏کرد؛ در بین راه شترش خوابید و از کاروان باز ماند.
من به او رسیدم، شروع به سرزنش نمودم که به تو گفتند، ولی نپذیرفتی! اکنون چه می‏کنی؟ جوابم را نداد. سر به سوی آسمان بلند کرده، عرض کرد: خدایا! نه در خانه خودم گذاشتی و نه مرا به خانه‏ات رساندی، لو فعل بی غیرک لما شکوته الا الیک؛ اگر چنین کاری دیگری جز تو نسبت به من می‏کرد شکایتش را به تو می‏کردم، ولی اینک کجا و پیش چه کس شکایت برم؟
مالک گفت: دیدم از میان بیابان شخصی آشکار شد، مهار شتری را به دست گرفته و به این طرف می‏آمد. نزدیک شده و به آن زن گفت: سوار شو. شتری به خوبی آن در میان کاروانیان نبود. همانند برق به راه افتاده و از نظرم ناپدید گردید. او را دیگر ندیدم، تا در مکه هنگام طواف پیدایش نمودم. سوگند دادمش که خود را معرفی کن. گفت: نامم شهره، مادرم مسکه، دختر فضه، کنیز حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. آن شتر که دیدی از ناقه‏های بهشت بود. خداوند را قسم دادم به حرمت فاطمه(سلام الله علیها) او هم به وسیله ملکی آن ناقه را فرستاد، تا پیاده نمانم(20).







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0