زندگاني حضرت زهرا ، همدردی با پدر
در روزهای واپسین زندگانی، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به منبر رفت و فرمود: هر کس از من طلبی دارد درخواست نماید.
و بلال در کوچههای مدینه فریاد زد: هذا محمد یعطی القصاص من نفسه قبل یوم القیامة؛ ای مردم! اینک این محمد بن عبدالله است که میخواهد قبل از روز قیامت قصاص شود، هر کس حقی از او طلب دارد بخواهد. مردی بلند شد و گفت: ای رسول خدا! شما در جنگ بدر که صفوف سربازان را تنظیم میکردید، با شلاق خودتان بر شکم لخت من زدید!
فرمود: بیا قصاص کن.
مرد گفت: همان شلاق را بیاورید.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به بلال اشاره فرمود که از خانه فاطمه(سلام الله علیها) همان شلاق روزهای جنگ را بیاورد.
وقتی بلال درب منزل فاطمه(سلام الله علیها) را کوبید و ماجرا را بیان کرد، حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرمود: ای بلال! پدرم با شلاق روزهای جنگ چه میخواهد بکند؟ الان که روز جنگ نیست؟
بلال آنچه را که در مسجد گذشت خبر داد. فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نالهای زد و گفت: وای از این غم! برای غم و اندوه تو ای پدر بزرگوارم! غیر از تو چه کسی سرپرست فقرا و تهیدستان و در راه ماندگان است؟ ای دوست خدا و دوست همه دلها! ای بلال! به فرزندانم حسن و حسین(سلام الله علیها) بگو نزد آن مرد بروند تا آن مرد، از آنان قصاص کند و نگذارند پیامبر را قصاص کند(117).
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
