زندگاني حضرت زهرا ، زهد فاطمه

سلمان می‏گوید: روزی دیدم حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای خروج از خانه به خود پارچه‏ای کشیده، پشمی و کهنه، که دوازده جای آن وصله شده بود. من از شدت ناراحتی گریستم و گفتم: دختر کسری و قیصر در حریرند و دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در چادر شبی پشمینه و کهنه، آن هم با این همه وصله.
آن گاه فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و عرضه داشت: پدر جان! سلمان از چادر وصله خورده من در شگفت است، در حالی که به خدا سوگند پنج سال است من در خانه علی به سر می‏برم و از مال دنیا تنها پوست گوسفندی داریم که روزها شترمان را بر آن علوفه می‏خورانیم و شبها خود به روی آن می‏خوابیم و بالش ما پوستی است که از لیف خرما پر شده است.
روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر زهرا(سلام الله علیها) وارد شد و حالش را پرسید. جواب داد: حالم این گونه است که می‏نگرید؛ با عبایی زندگی می‏کنیم که نصف آن زیر انداز ماست و بر روی آن می‏نشینیم و نصف دیگر آن روانداز ماست که بر روی خود می‏کشیم(197).







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0