زندگاني حضرت زهرا ، اشک فراق ، لبخند وصال

شیخ مفید نقل می‏کند: بیماری رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) سخت و وخیم شد، امیر مؤمنان علی(علیه السلام) در کنار بسترش بود، همین که نزدیک بود روح از بدنش مفارقت کند، به علی(علیه السلام) فرمود:
سرم را بر دامن خود بگیر، زیرا امر الهی فرا رسید، و چون جان من بیرون رود، آن را با دست خود بگیر و به روی خود بکش، آن گاه مرا رو به قبله بگذار، و کار (غسل و کفن) مرا خودت انجام بده و پیش از همه مردم بر جنازه‏ام نماز بخوان و از من جدا مشو، تا مرا به خاک بسپاری و از خداوند طلب کمک کن.
حضرت علی(علیه السلام) سر آن حضرت را به دامن گرفت. آن حضرت از حال رفت. فاطمه (سلام الله علیها) خود را بر آن حضرت افکند و به روی او نگاه می‏نمود و نوحه و گریه می‏کرد و این شعر (ابوطالب) را می‏خواند:
و ابیض یستسقی الغمام بوجهه - ثمال الیتامی عصمة للارامل
و سفیدرویی که مردم به برکت روی او طلب باران می‏کنند؛ او که فریادرس یتیمان و پناه بیوه زنان است.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) چشمش را باز کرد و با آواز ضعیف فرمود: دختر جانم! این گفتار عمویت ابوطالب است، آن را مگو، ولی این آیه را بخوان:
و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم؛ و محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) فقط فرستاده خدا بود؛ اگر او بمیرد و یا کشته شود، به عقب بر می‏گردید(271)؟.
در این هنگام فاطمه (سلام الله علیها) گریه طولانی کرد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به او اشاره کرد که نزدیک بیاید.
فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نزدیک رفت، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آهسته به او سخنی گفت که روی فاطمه (سلام الله علیها) از آن سخن شکوفا شد، سپس جان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) قبض گردید...
در حدیث آمده: به فاطمه (سلام الله علیها) گفته شد، آن سخنی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آهسته به تو گفت، چه بود که موجب خرسندی تو گردید؟
فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به من خبر داد که من نخستین نفر از اهل بیت او هستم که به او ملحق می‏گردم، و بعد از او چندان نمی‏گذرد که به آن حضرت می‏پیوندم. این مژده موجب از بین رفتن اندوه من گردید(272).







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0