زندگاني حضرت زهرا ، تهدید به قتل علی

پس از حمله عمر به خانه فاطمه (سلام الله علیها)، جمعیت از ناله حضرت زهرا(سلام الله علیها) و استغاثه‏اش به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از مظالم دستگاه خلافت، در حالی که سخت می‏گریستند و نزدیک بود دلهایشان پاره شود... پراکنده شدند، و فقط عمر با گروهی باقی ماند. پس علی(علیه السلام) را از خانه خارج کردند و او را پیش ابوبکر بردند و به او گفتند: بیعت کن.
گفت: من بیعت نمی‏کنم.
گفتند: قسم به خدایی که جز او خدایی نیست، گردنت را می‏زنیم.
گفت: بنده خدا و برادر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را می‏کشید؟
گفت: بنده خدا درست، و اما برادر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) خیر.
ابوبکر ساکت بود و چیزی نمی‏گفت. عمر به ابوبکر گفت: آیا فرمانت را در موردش صادر نمی‏کنی؟
ابوبکر گفت: تا هنگامی که فاطمه در کنارش است، او را به چیزی وادار نمی‏کنم.
پس علی(علیه السلام) به طرف قبر رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) رفت، در حالی که با صدا گریه می‏کرد و می‏گفت: پسر مادرم! این قوم مرا خوار کردند و در فشار قرار دادند و نزدیک بود مرا به قتل برسانند و علی(علیه السلام) بیعت نکرد، تا آن که فاطمه زهرا(سلام الله علیها) رحلت نمود(298).







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0