زندگاني حضرت زهرا ، گفتار جانکاه فاطمه به علی

امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در خانه منتظر فاطمه (سلام الله علیها) بود. فاطمه (سلام الله علیها) پس از خطبه و گریه در کنار قبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برخاست و هیجان زده به سوی خانه رهسپار شد. وقتی که وارد اتاق گردید و چشمش به علی (علیه السلام) افتاد (به عنوان شکایت و دادخواهی) خطاب به آن حضرت گفت:
ای پسر ابوطالب! مانند کودک در رحم مادر خود را پیچیده‏ای و گوشه‏نشین شده (و زانو به بغل گرفته‏ای)، و مانند شخص متهم در کنج خانه پنهان گشته‏ای؟ تو آن کسی بودی که شاه پرهای بازها را درهم شکستی، اینک از پرهای مرغهای ناتوان، درمانده شده‏ای؟! این پسر ابوقحافه است، که از روی ظلم عطای پدرم، و قوت فرزندانم را گرفته و با من آشکارا دشمنی می‏کند و در سخن گفتن با کمال خشونت با من برخورد می‏نماید، به طوری که فرزندان قبیله (اوس و خزرج) از یاری من دست برداشتند و مهاجران مرا یاری نکردند، و همه جماعت، سر در گریبان فرو بردند و چشمها را به پائین انداختند. دیگر هیچ کس از من دفاع نکرد، و از ظلم آنها جلوگیری ننمود. همانا خشمگین از خانه بیرون رفتم و اکنون پریشان و سرافکنده بازگشتم و تو نیز این گونه پریشان نشسته‏ای؟ تو آن کسی هستی که گرگان عرب را شکار می‏کردی، ولی اینک مگسها تو را از پای درآورده‏اند، نه گویندگان را منع نمودی و نه باطل گرایان را به جای خود نشاندی! طاقتم به سر آمده است، کاش پیش از این حوادث تلخ مرده بودم. اکنون که به ساحت تو درشتی کردم و بی‏حرمتی نمودم، خداوند عذر خواه من است، خواه مرا یاری کرده باشی و یا واگذاشته باشی.
ای وای بر من در هر روز! و ای وای بر من در هر شب! که پناه من رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) رحلت کرد، بازویم از فراق او ناتوان گشت، شکایتم را نزد پدرم می‏برم، و از خدا در دفع دشمن، کمک می‏خواهم. خدایا! قدرت تو از همه بیشتر است، و عذاب و کیفر تو از همه شدیدتر می‏باشد(334).







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0