زندگاني حضرت زهرا ، زنده شدن عروس

روزی رسول خدا، خاتم انبیاء، محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم) در مسجد الحرام در کنار (کعبه) خانه خدا نشسته و مشغول راز و نیاز با خدای بی‏نیاز بود که جمعی از بزرگان و شرفاء شهر (مکه) به حضورش آمده و سلام کردند، پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) با خوشرویی و خوشخویی جواب سلام آنها را داد، گفتند:
ای رسول گرامی اسلام و ای افتخار عالمیان! ما به خدمت شما رسیدیم تا عرضه داریم که دختر فلان را پسر فلانی، که هر دو از مشاهیر و اشراف عرب هستند، عقد بسته و مجلس عروسی برپا کرده‏ایم، آمده‏ایم دختر گرامی شما فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را به آن جشن دعوت کنیم. اجازه بفرمایید آنان به جشن عروسی آمده و با قدوم مبارکشان مجلس ما را مزین فرموده و کلبه ما را منور کنند.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: صبر کنید، من به خانه دخترم فاطمه(سلام الله علیها) روم و او را از این دعوت خبردار کنم، اگر مایل شدند بیایند به شما اطلاع می‏دهم.
آن حضرت به سوی خانه دختر گرامی‏اش فاطمه زهرا(سلام الله علیها) راه افتاد، وقتی به حرم و حریم فاطمه، یعنی به خانه او رسید، سلامش کرده و جریان دعوت اکابر عرب را به عروسی شان به فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرمود و از او نظر خواهی کرد که آیا حاضر است به جشن عروسی آنها برود یا نه؟!
صدیقه طاهره فاطمه زهرا(سلام الله علیها) لحظاتی به فکر فرو رفت، سپس عرض کرد: جانم فدایت باد ای حبیب حضرت عزت و ای شفاعت‏گر جمله امت! من فکر می‏کنم دعوت آنان از من به عروسی شان برای سخریه و استهزاء من است، چون زنان و دختران اشراف عرب در آن جشن همه لباسهای فاخر گران قیمت از طلا و حریر و جواهر به تن کرده و خود را به هر آرایشی زینت داده، با حشمت و جلال در کنار عروس جمع شده‏اند، ولی من لباسی غیر از این پیراهن کهنه و چادر وصله دار و موزه (کفش) وصله دار چیزی ندارم بپوشم و به آن جا بروم، اگر با همین وضعیت بروم آنها مرا استهزاء و مسخره و شماتت خواهند کرد.
وقتی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) سخنان دخترش فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را شنید، غمگین شده و آهی از دل کشید و چشمان مبارکش پر از اشک شد.
در همان حال جبرئیل امین از سوی رب العالمین به حضورش رسید عرض: یا رسول الله! خدای جل و علا بر شما و فاطمه سلام می‏رساند و می‏فرماید: به فاطمه بگو همان لباسهایی که دارد بپوشد و عازم رفتن عروسی باشد که ما را در این کار (حکمتی) است.
رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) پیغام خدای تبارک و تعالی را به دخترش فاطمه زهرا(سلام الله علیها) رسانید، صدیقه طاهره فاطمه زهرا(سلام الله علیها) عرض کرد: هر چه خدای عزوجل فرماید، همان را می‏کنم و حکم و فرمان او را از جان و دل می‏پذیرم.
سجده شکری کرد و برخاست جامه‏های کهنه وصله‏دار خود را پوشیده و از پدر بزرگوارش اجازه رفتن به عروسی گرفت و همت به رفتن نمود؛ در همان حال فرشتگان هفت آسمان ناله سر داده و سر نیاز به درگاه خدای تعالی نهاده و گفتند: بار خدایا، خداوندا، دختر پیغمبر آخر الزمان که محبوبه توست و او را بر دیگر عالم برگزیده‏ای در میان زنان خجالت زده و دل شکسته نکن که ما تحمل دیدن افسردگی او را نداریم.
همان لحظه از طرف خدای تبارک و تعالی به جبرئیل امر شد هر چه زودتر با هزاران حوری مه لقا از لباسهای بهشتی بردارید و بر زمین نازل شوید و آنها را بر فاطمه زهرا(سلام الله علیها) بپوشانید و او را با عزت و احترام به مجلس عروسی ببرید.
جبرئیل(علیه السلام) به فرمان خدا از لباسهای سندس و استبراق بهشتی با هزار حوریه به خدمت صدیقه طاهره فاطمه زهرا(سلام الله علیها) آمده و سلام خدای تعالی را رساند و آن بانوی محترمه لباسهای بهشتی را پوشید، با جلال و عزت به سوی جشن عروسی حرکت کرد. حوریان خاک قدمهای آن علیا مخدره را به عنوان تبرک بر چشمهایشان می‏مالیدند و از این که در کنار خیرة النساء العالمین حرکت می‏کردند، خوشحال بودند و هر یک به نوعی محبت و علاقه‏ای به آن معصومه پاک نشان می‏دادند و عطرهای بهشتی بر وجود اقدس حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) می‏زدند و بر این کار فخر و مباهات می‏کردند.
فاطمه زهرا(سلام الله علیها) از دیدن این همه عزت و جلال و لباسها و عطرهای بهشتی خوشحال شده، شکر خداوند تعالی را به جای آورده و زبانش بر ثنای حضرت ذوالجلال گویا بود.
وقتی نزدیکی خانه عروسی رسیدند و نور مقدسشان بر جمع زنان که آن جا بودند تابید، همگی با حالت شگفت و تعجب به چهره نورانی و لباسهای حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نظر کرده و متحیر شدند و بی‏اختیار به استقبال آن بانوی دو عالم شتافتند، تا آن جا که هیچ زنی در کنار عروس نماند. بعضی از آنها دست و پای صدیقه طاهره فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را بوسیده و آن بانوی بانوان را با احترام و عزت وارد مجلس جشن و عروسی کردند.
زنان اشراف با این که لباسهای فاخر و گران قیمت پوشیده بودند، ولی لباسهای آن علیا مکرمه را دیده و بر آن حضرت غبطه و حسد می‏بردند، تا جایی که عروس خانم تحمل ننموده و از صندلی که بر روی آن نشسته بود، به زمین افتاد و مدهوش شد. وقتی به کنارش آمدند، دیدند جان به جان آفرین تسلیم کرده و مرده است. صدای فریاد و شیون از زنان بلند شد که همه زنها به سوی او توجه کنند و عروس از غصه دق مرگ شود و بمیرد (عروسی مبدل به عزا شد).
حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا(سلام الله علیها) از مشاهده آن واقعه خیلی متأثر و از مردن عروس مکدر شد. بلادرنگ برخاسته و تجدید وضو کرد، در جلو چشمان زنان عرب دو رکعت نماز (حاجت) خواند و سر بر سجده نهاده و گفت:
بار الها! بنده نوازا! به عزت و جلال لایزال تو، و به حرمت شرف پدرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و شوهرم امیرالمؤمنین علی مرتضی(علیه السلام) و به فضیلت طاعات و عبادات بندگان خاصت عروس را زنده بگردان و مرا از طعن و شرمساری نجات بخش!
هنوز سر فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در سجده بود و لبانش در مناجات حق، دیدند که عروس حرکتی کرده و عطسه‏ای زد و به اذن خدا از جا برخاست و به دست و پای عزت ده زنان، بانوی بانوان، محبوبه خدای لامکان، دختر پیامبر ختم رسولان همسر امیر مؤمنان، مادر امامان، فاطمه زهرا(سلام الله علیها) افتاد و گفت:
السلام علیک یا بنت رسول الله، السلام علیک یا زوجة ولی الله امیرالمؤمنین علی علیه السلام؛ شهادت می‏دهم که خدا یکی است همتا و شریکی ندارد، و پدر تو حضرت محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم) رسول و فرستاده او است، تو و شوهر تو و فرزندان تو همه برحقند و کسانی که راه کفر و شرک و بت پرستی را پیش گرفته، همه باطل‏اند و من با دست مبارک شما مسلمان می‏شوم.
نقل کرده‏اند: آن روز هفتصد نفر مرد و زن از خویشان و فامیلهای (عروس و داماد) دین مقدس اسلام را پذیرفته و از شرک و کفر بیرون آمدند و این قضیه و معجزه حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در شهرهای دیگر شهرت پیدا کرد و بسیاری مسلمان شدند.
وقتی مجلس عروسی به پایان رسید، صدیقه طاهره فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به منزل برگشته و تمامی حالات مجلس را به پدر بزرگوارش نقل کرد.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) پس از شنیدن ماجرا، از زبان صدیقه کبری فاطمه(سلام الله علیها) سر به سجده شکر نهاده و خدای عزوجل را سپاس و ثنا گفت و دخترش را به سینه چسباند و فرمود: ای نور دیده! از آنچه گفتی هزاران بار بیشتر و بهترش را از درگاه خداوند تبارک و تعالی بر تو امیدوارم(396)...







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0