علی در رحبه

امام باقر (ع) فرمود: روزی امیر مؤمنان علی(ع) در رحبه (میدان) کوفه بود، جمیع کثیری از مردم در محضرش اجتماع کرده بودند، در این میان مردی (که از شام آمده بود و بی‏آنکه خود را معرفی کند به طور مخفی در میان مردم راه یافته بود) برخاست و گفت:
سلام بر تو ای امیر مؤمنان، و رحمت و برکات خدا بر تو.
علی(ع) جواب سلام او را داد و سپس فرمود: تو کیستی؟.
او گفت: من، یکی از افراد ملت تو و اهل شهرهای تحت حکومت تو می‏باشم.
علی(ع) فرمود: تو از افراد ملت من نیستی و در سرزمین‏های تحت حکومت من سکونت نداری، و امور بر ما پوشیده نیست، آیا می‏خواهی تو را خبر دهم که چه وقت وارد کوفه شدی؟ تو از جنگجوهای دشمن (معاویه) هستی، ولی اینک که آتش جنگ فرو نشسته مانعی ندارد، و بر تو سخت نمی‏گیریم.
او گفت: مرا معاویه به صورت ناشناس به حضور تو فرستاده است تا پاسخ چند سؤال را از شما بگیرم، این سؤال‏ها را ابن الاصفر (یکی از رجال مسیحی) از معاویه پرسیده و گفته اگر معاویه پاسخ این سؤالها را بدهد، از معاویه پیروی می‏کند و هدایایی می‏فرستد و تسلیم می‏شود. معاویه در پاسخ این سؤالات، درمانده و مرا به حضور شما فرستاده تا پاسخ آنها را از شما دریافت کنم.
امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: خداوند فرزند هند جگر خوار را بکشد چه چیز او و پیروانش را گمراه و کور کرد، با این که حکم خداوند بین من و امت، نزد من است، معاویه و پیروانش، پیوند خویشاوندی را گسستند و روزهای عمر مرا تباه ساختند، و حق مرا پامال نموده، و مقام ارجمند مرا کوچک شمردند و برای جنگ با من اجتماع نمودند.
سپس امام(ع) فرزندش حسن را خواند تا به سؤالات آن مرد پاسخ دهد.(173)(174)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 13 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0