علی و مروان
شخصی میگوید: بعد از جنگ بصره، خدمت علی(ع) بودم. ابن عباس آمد و گفت: خواستهای داری.
حضرت فرمود: آمدی برای مروان بن حکم امان بگیری؟.
ابن عباس گفت: بلی، آمدم برای او امان بگیرم.
حضرت فرمود: به او امان دادم ولی برو او را به ترک خود سوار کن و اینجا بیاور تا دلیل شود و صولتش بشکند.
وقتی که ابن عباس او را بر ترک خود سوار کرد و آورد حضرت فرمود:بیعت کن، وقتی که دستش را دراز کرد تا بیعت کند، حضرت دستش را کشید و فرمود: آن دست یهودی است اگر بیست بار هم بیعت کند، بیعتش را میشکند.
سپس فرمود: ای پسر حکم! ترسیدی که سرت را در این جنگ از دست بدهی؟ نه به خدا سوگند تو نمیمیری تا از صلب تو فلان و فلان در آیند و چندین سال بر این ملت، ظلم کنند.(141)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 13 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
