غش کردن طبیب یونانی

مردی از یونانی‏ها که ادعای طبابت می‏کردند به آن حضرت گفت: زردی و صفره‏ای می‏بینم که به رنگ شما ظاهر شده، و دو ساق باریکی می‏بینم که گمان نمی‏کنم شما را حمل کنند، اما زردی رنگ پس دوای آن نزد من است، و اما دو ساق پای باریک پس چاره‏ای برای بزرگ کردن آن نیست، و راه کار این است که با خود مدارا کنی و کمتر راه بروی، و باری که به دوش یا به سینه می‏کشی را کمتر کنی، و اما زردی رنگ پس دوایش نزد من است، و آن این است، و دوایی بیرون آورد، حضرت فرمود: نفع این دوای زردی را ذکر کردی، آیا برای زیاد شدن زردی و ضرر زدن به آن هم چیزی می‏شناسی؟
گفت: آری یک دانه از این و به دوایی اشاره کرد، و گفت: اگر کسی که رنگش زرد است آن را بخورد فوراً می‏میرد، علی(ع) فرمود: آن را به من بنما، پس آن را به حضرت داد، فرمود: مقدار و وزن این چقدر است؟
گفت: به اندازه دو مثقال است، و سم کشنده‏ای که مقدار یک حبه‏اش یک نفر را می‏کشد، پس علی(ع) آن را گرفت و در دهان ریخت و عرق مختصری کرد، و آن مرد شروع به لرزیدن کرد و با خود گفت: الان مرا به قتل علی بن ابی طالب می‏گیرند، و می‏گویند: او را کشته است و کسی از من نمی‏پذیرد که بگویم: او خودش بر نفس خود جنایت کرد، پس علی(ع) خندید و فرمود: ای یونانی سالم‏ترین وقت بدن من الآن است، و آنچه تو گمان کردی سم کشنده است به من ضرری نرساند، فرمود: پس چشمانت را بپوشان، پوشاند، فرمود: باز کن، باز کرد و به صورت علی(ع) نگاه کرد دید سرخ و سفید است، و با قرمزی مخلوط شده، و آن مرد چون او را دید لرزید، حضرت خندید و فرمود: آن زردی که گمان می‏کردی در من است، کجا است؟
گفت: به خدا! گویا تو آن نیستی که من قبلاً دیدم، آن وقت بسیار زرد بودی و اکنون گلگونی!
فرمود: پس زردی من به آن سمی که خیال می‏کردی کشنده من است بر طرف شد؛ و پاهایش را کشید، و ساق‏هایش را برهنه کرد و فرمود: اما این ساق‏های من پس تو گمان کردی من در حمل بار بر آنها باید نسبت به بدنم مدارا کنم تا ساق هایم نشکند و من به تو می‏گویم که طب خدا بر خلاف طب تو است، و دستش را به ستون چوبی بزرگی زد که زیر سقف آن مجلس بود و دو اطاق روی هم بالای آن بود، و آن را حرکت داده از جا کند و سطح و دیوارها و دو بالاخانه همه بلند شد و یونانی غش کرد.(83)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 13 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0