قصیده حمیری در مدح علی

یکی از شاعران پرصلابت و زبردست عصر امام صادق(ع)، که همواره با اشعار عمیق و ناب خود از حریم امامت حضرت علی(ع) و امامان بعد از او، و از حریم تشیع دفاع می‏کرد: اسماعیل بن محمد، معروف به سید حمیری است، که بینش از دو هزار و سیصد قصیده در راستای پاسداری از اسلام و مذهب تشیع سرود.(307)
از گفتنی‏ها در مورد این شاعر متعهد و بزرگ این که:
سهل بن ذبیان می‏گوید: به حضور امام رضا(ع) رفتم، تنها بود هنوز کسی به حضورش نیامده بود، به من خوش آمد گفت و فرمود: هم اکنون بنا بود فرستاده من نزد شما بیاید و تو را به این جا بیاورد.
ابن ذبیان: برای چه: آیا پیشامدی شده؟
امام رضا: ای پسر ذبیان! در عالم خواب دیدم گویی نردبانی که صد پله داشت برای من نصب شد، از پله‏های آن بالا رفتم، تا به آخرین پله آن رسیدم.
ابن ذبیان: ای مولای من تو را به طول عمر بشارت می‏دهم، ای بسا که صد سال عمر کنی و هر یک از این پله‏ها اشاره به یک سال از عمر شما باشد.
امام رضا: آن چه خدا بخواهد، انجام خواهد شد.
سپس فرمود: هنگامی که بر بالای نردبان قرار گرفتم، خود را گویی چنین یافتم که در میان بارگاه سبز هستم، بارگاهی که ظاهرش از باطنش دیده می‏شد، جدم رسول خدا(ص) را در میان آن بارگاه دیدم و در دو جانبش حسن و حسین (علیهما السلام) بودند که چهره آنها می‏درخشید، و بانویی باشکوه و مردی شکوهمند را نیز دیدم که نشسته بودند و در کنار آنها شخصی را دیدم که ایستاده و این قصیده را می‏خواند:
لام عمر و باللوی مربع طامسة اعلامها بلقع‏
هنگامی که جدم پیامبر(ص) مرا دید، فرمود: خوش آمدی پسرم علی بن موسی الرضا(ع) بر پدرت علی(ع) سلام کن، سلام کردم، سپس فرمود: بر مادرت فاطمه(س) سلام کن، سلام کردم، سپس فرمود: بر دو پدرت حسن و حسین (علیهما السلام) سلام کن، سلام کردم.
سپس فرمود: بر شاعر ما، و مدیحه سرای ما در دنیا، سید اسماعیل حمیری سلام کن، بر او نیز سلام کرد، و در کنار پنج تن(ع) نشستم، پیامبر(ص) به سید حمیری (مرد ایستاده) متوجه شد و به او فرمود: آن قصیده‏ای را که می‏خواندی تکرار کن.
سید حمیری آن قصیده را خواند (که مطلعش این است):
لام عمرو باللوی مربع - طامسة اعلامها بلقع‏
دیدم پیامبر(ص) گریه کرد. وقتی که شاعر، به این شعر رسید:
و رایة یقدمها حیدر - و وجهه کالشمس اذا تطلع‏
و پرچمی نیز هست که حضرت علی(ع) جلودار آن است، آن که چهره‏اش مانند خورشید هنگام طلوع، می‏درخشید.
در این هنگام، پیامبر(ص) و فاطمه(س) و حسن و حسین (علیهما السلام) گریه کردند.
هنگامی که سید حمیری به این شعر رسید:
قالوا له لو شئت اعلمتنا - الی من الغایة و المفرع‏
مردم به او (پیامبر) گفتند: اگر بخواهی به ما اعلام کن که (دنباله نبوت و مقام رهبری)، به چه شخصی منتهی می‏شود، و پناه می‏گیرد.
در این هنگام پیامبر(ص) دست‏های خود را به طرف آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! تو بر من و مردم گواه هستی، که من به آنها اعلام کردم که: همانا آن شخصی که (مقام رهبری) به او منتهی می‏شود و او پناهگاه مردم است، علی بن ابی طالب(ع) می‏باشد.
در این لحظه پیامبر(ص) با دست اشاره با علی(ع) کرد، که در محضرش نشسته بود. امام رضا(ع) در پایان فرمود: هنگامی که سید حمیری، قصیده خود را به پایان رسانید، پیامبر(ص) به من متوجه شد و فرمود: ای علی بن موسی، این قصیده را حفظ کن و به شیعیان ما بگو آن را حفظ کنند، و به آنها اعلام کن که هر کس آن را حفظ کند و به خواندن آن ادامه دهد، بهشت را در پیشگاه خدا برای او ضمانت می‏کنم.
پیامبر(ص) همواره آن قصیده را برای من تکرار کرد، تا آن را حفظ کردم.(308)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 13 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0