کیفیت شهادت میثم تمار
روزی علی(ع) به میثم تمار فرمود: تو پس از من دستگیر میشوی و به دار آویخته میگردی و با حربهای واقع خواهی شد، روز سوم خون از دهان و بینی تو جاری خواهد گردید، چنان چه محاسنت را رنگین خواهد کرد اینک منتظر همان خضاب باش و تو را به در خانه عمرو بن حریث به دار میآویزند و تو دهمین نفری هستی که مصلوب میشوی و چوب دار تو از دیگران کوتاهتر و نزدیکتر به بیت تطهیر است. اینک بیا تا درخت خرمایی را که بر آن صلیب میشوی به تو نشان دهم، علی(ع) درخت را به او نشان داد و او روزها میآمد و در زیر آن نماز میگذارد و میگفت: خدا به تو برکت دهد ای درخت خرما که برای تو آفریده شدهام و تو برای خاطر من آبیاری گردیدهای و پیوسته متفقد آن نخله بود تا هنگامی که قطع شد و وی از محل صلب خود با اطلاع گردید. میثم هرگاه عمرو بن حریث را میدید میگفت: من همسایه تو خواهم بود، همسایگی را خوب مراعات کن، عمرو که از قضیه بیخبر بود میگفت چنان میکنم میخواهی خانه ابن مسعود یا خانه ابن حکیم - که هر دو مجاور وی بودند - خریداری نمایی.
میثم در سالی که به فیض شهادت نایل شد به حج بیت الله مشرف گردید. بر ام سلمه وارد شد پرسید: تو کیستی؟ گفت: من میثمم. گفت: سوگند به خدا نیمه شبی از رسول خدا(ص) شنیدم از تو یاد میکرد و سفارش تو را به علی(ع) مینمود.
میثم پرسید: حسین(ع) کجاست؟
گفت: در بستان خودش میباشد. گفت: آن جناب را از آمدن من اطلاع بده که میخواهم عرض سلام نمایم و ملاقات ما حضور حضرت پروردگار خواهد بود. ام سلمه عطری حاضر کرده و محاسن او را خوشبو ساخت و گفت: به زودی همین محاسن خون آلود خواهد شد، میثم از آن جا به کوفه آمد، عبیدالله فرمان داد او را دستگیر کنند چون وارد دارالکفر پسر زیاد شد گفتند: این مرد از همه کس موقعیتش نزد علی(ع) زیادتر بوده پسر زیاد تعجب کرد و گفت: وای بر شما همین مرد عجمی اهمیت بسزایی نزد علی(ع) داشته؟ گفتند: آری، پسر زیاد از او پرسید: پروردگار تو در کجاست؟ پاسخ داد: در کمین ستمکاران است و تو یکی از آنهایی. پسر زیاد برآشفت و گفت: تو با آن که مردی عجمی هستی کارت به جایی رسیده که با من این گونه درشتی مینمایی بگو بدانم آقای تو در خصوص عملی که من با تو انجام میدهم چه فرموده؟ گفت: آقای من فرموده: من دهمین نفری هستم که به دست تو به دار آویخته میشوم و دار من از همه کوتاهتر و جایگاه دار من نزدیک به بیت الطهاره است. ابن زیاد گفت: اکنون من خلاف فرموده او انجام خواهم داد. میثم گفت: چگونه ممکن است بر خلاف فرموده او رفتار کنی با آنکه آن حضرت آن چه فرموده از گفته رسول خدا(ص) بوده و او هم از جبرییل از خدای متعال استفاده میکرده. بنابراین چگونه میتوانی با این وعده مخالفت نمایی و من میدانم در چه محلی از کوفه به دار آویخته میشوم و من نخستین آفریدهای هستم که در سرزمین اسلامی لجام زده میشوم.
ابن زیاد پس از استماع این سخن دستور داد او را حبس کرده و همراه او مختار بن ابی عبیده ثقفی را نیز محبوس داشت میثم در حبس به او خبر داد تو از حبس نجات پیدا خواهی کرد و خونخواهی حسین(ع) میکنی و این بدبخت را خواهی کشت.
هنگامی که پسر زیاد مختار را طلبید تا بکشد بلافاصله نامهای از یزید رسید که مختار را آزاد کن و آسیبی به او مرسان. عبیدالله طبق دستور، مختار را آزاد کرد و فرمان داد تا میثم را به دار بیاویزید، در راه مردی با میثم ملاقات کرده گفت: بیجهت به قتل تو حکم کرده زیرا از کشتن تو فایدهای حاصل نمیشود.
میثم لبخندی زده گفت: من برای این درخت خرما آفریده شده و او را برای من پروریدهاند. چون او را به چوب دار آویختند و مردم در کنار خانه عمرو بن حریث اطراف او گرد آمدند، عمرو گفت: سوگند به خدا او همواره میگفت: مجاور تو خواهم شد، آن گاه به کنیزش دستور داد زیر آن درخت را جاروب کرده آب بپاشد و مجمره عودی حاضر نماید.
میثم در همان حال، فضایل بنیهاشم را نشر میداد، به ابن زیاد اطلاع دادند که این جوان شما را رسوا کرد، وی برآشفته فرمان داد تا دهنه به دهان او بزنند و او نخستین آفریده مسلمان بود که بر دهان او لجام زدند.
کشتن میثم ده روز پیش از ورود حضرت امام حسین(ع) به عراق بود. روز سوم که از دار کشیدن وی گذشت او را با نیزه زدند میثم تکبیر گفت و در آخر روز دهان و دماغ او خونآلود شد.(105)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 13 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
