گفت وگوی علی با جمجمه انوشیروان
علی(ع) به مداین نزول اجلال فرموده به ایوان کسری و در خدمت آن حضرت جماعتی از اهل ساباط مداین و از جمله آنها شخصی بود به نام دلف که پسر منجم کسراء بود چون ظهر شد فرمود: ای دلف بلند شو و همراه من باش. پس آن حضرت در غرفههای اطراف ایوان کسری تشریف میبرد و میفرمود: دلف این مکان برای چنین چیز و آن غرفه دیگر برای چیز دیگر بوده است. دلف جواب میداد: به خدا قسم واقع همین است که میفرمایید گویا شما در زمان کسری بودهاید و مشاهده نمودهاید که از آنها خبر میدهید.
سپس به یک جمجمهای نگاه کردند (یعنی سر مردهای کهنه که گوشتهای آن ریخته و استخوان آن مانده باشد) سپس به بعضی از حضار دستور داد که این جمجمه را بردارید و خود در ایوان کسری تشریف آورد و در آن مکان نشست، سپس دستور فرمود طشتی آوردند آب ریخت و در آن طشت و فرمود: جمجمه را بگذارید در طشت و گفت: قسم میدهم تو را ای جمجمه که مرا و خودت را معرفی بنمایی. پس آن جمجمه به زبان فصیح گفت:
شما امیرالمؤمنین و سید الوصیین و من بنده خدا پسر کنیز خدا کسری انوشیروان هستم. پس آن اشخاصی که با آن حضرت بودند از اهل ساباط به خانههایشان رفتند و آنها را به چیزی که واقع شده بود و شنیده بودند از جمجمه خبر دادند پس اختلاف کردند در این که امیرالمؤمنین چه کسی است.
(مؤلف گوید یعنی بعضی به خدایی علی(ع) قایل شدند و گفتند: با جمجمه حرف نمیزند مگر خالق او) بعضی از اهل ساباط به حضور علی(ع) آمدند، در فردای آن روز عرض کردند: بعضی از مردمان به خدایی شما قایل شدهاند و قلوب ما را نیز فاسد کردهاند به واسطه چیزی که خبر میدهند از شما.
پس علی(ع) آنها را احضار کرد و فرمود، چه چیز باعث شد که شما این حرف را بگویید؟
گفتند: شنیدیم کلام جمجمه و سخن گفتن آن را با شما و این کار شخصی نیست غیر از خدا از این جهت گفتیم چیزی را که گفتیم.
آن حضرت فرمود: از این کلام به سوی پروردگارتان برگردید.
گفتند: ما از گفته خود برنمیگردیم، هر چه میخواهی کن. دستور داد که آتشی مهیا ساختند و آنها را سوزانیدند و دستور فرمود استخوانهایی که از آنها باقی مانده بود کوبیده بر باد دهند، پس چنین کردند.
سه روز از این قضیه گذشت بعضی از اهل ساباط به نزد آن حضرت آمدند و گفتند: الله الله دریاب دین محمد(ص) را به درستی که آنها را که سوزاندی برگشتند به منزلهای خود از اول سالمتر و نیکوتر. حضرت فرمود: آیا چنین نیست که شما آنها را سوزانیدید با آتش و استخوانهای آنها را کوبیدید و بر باد دادید؟ عرض کردند: بلی چنین است. فرمود: خداوند آنها را زنده کرده است. در این هنگام اهل ساباط از مقام شامخ علی(ع) متحیر شدند.(55)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 13 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
