نفرین بنده صالح

یکی از جنگهای خانمانسوز که بین مسلمانان رخ داد، جنگ جمل بود، باعث این جنگ تحمیلی طلحه و زبیر (دو نفر از سران اسلام) و عایشه بودند، و بهانه آنها مطالبه خون عثمان بود، با این که خودشان جزء تحریک کنندگان قتل عثمان بودند.
این جنگ در سال 36 هجری در بصره واقع شد که منجر به شهادت پنج هزار نفر از سپاه علی(ع) و سیزده هزار نفر از سپاه عایشه گردید.(240)
طلحه و زبیر از کسانی بودند که پس از قتل عثمان، در پیشاپیش جمعیت به حضور علی(ع) آمده و با آن حضرت بیعت کردند، ولی هنوز چند ماه نگذشته بود که دیدند نمی‏توانند با وجود امارت علی(ع) دنیای خود را آباد سازند، از این رو بیعت خود را شکستند و جلودار ناکثین (بیعت شکنان) شدند.
حضرت علی(ع) از این دو نفر، دلی پر رنج داشت، چرا که ضربه‏ای که از ناحیه این دو نفر (که نفوذ کاذب در میان مسلمانان داشتند) در آن زمان به اسلام می‏خورد جبران‏ناپذیر بود، آن حضرت دست به دعا برداشت و در مورد این دو نفر نفرین کرد و عرض کرد: خدایا طلحه را مهلت نده و به عذابت بگیر، و شر زبیر را آن گونه که می‏خواهی از سر من کوتاه کن.
اینک ببینید چگونه طلحه و زبیر کشته شدند:
در جنگ جمل هنگامی که سپاه جمل متلاشی شد، مروان که از سرشناسان آن سپاه گفت: بعد از امروز دیگر ممکن نیست خون عثمان را از طلحه مطالبه کنیم، همان دم او را هدف تیرش قرار داد، تیر به رگ اکحل (رگ چهار اندام) ساق پای طلحه خورد و آن رگ قطع شد، خون مثل فواره از آن بیرون می‏آمد، از غلامش کمک خواست، غلامش او را سوار قاطری کرد، به غلام گفت: این خونریزی مرا می‏کشد، جای مناسبی یافتی مرا پیاده کن، سرانجام غلام او را به خانه‏ای از خانه‏های بصره برد و او همان جا جان سپرد.
به این ترتیب، خود او که به عنوان خونخواهی عثمان با سپاه علی(ع) می‏جنگید، توسط مروان از سران لشکرش بود، به خاطر همین عنوان، ترور شد و به هلاکت رسید.
اما در مورد زبیر، نصایح علی(ع) باعث شد که زبیر از صف دشمن خارج گردد، (با این که وظیفه او این بود که از امام وقت، حضرت علی(ع) حمایت کند) ولی به طور کلی از جنگ، خود را کنار کشید و رفت به سوی بیابانی که معروف به وادی السباع بود در آن جا مشغول نماز بود که شخصی به نام عمروبن جرموز به طور ناگهانی بر او حمله کرد و او را کشت، و او نیز که آتش افروز جنگ جمل بود در 75 سالگی این گونه به هلاکت رسید.
ابن جرموز، شمشیر و انگشتر زبیر را به حضور علی(ع) آورد، وقتی چشم علی(ع) به شمشیر زبیر افتاد فرمود: سیف طال ما جلی الکرب عن وجه رسول الله: این شمشیر، چه بسیار اندوه را از چهره رسول خدا(ص) برطرف ساخت؟!.(241)
تأسف علی(ع) از این بود که چنین شخصی با آن سابقه سلحشوری و دفاع از اسلام، با این که پسر عمه پیامبر و علی(ع) بود (زیرا مادرش صفیه، عمه پیامبر (ص) و علی(ع) بود) چرا این گونه منحرف شد و به هلاکت رسید و با آن آغاز نیک، عاقبت به شر شد؟! - خدایا ما را عاقبت به خیر فرما.







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 13 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0