وادی مقدس
سلطان سلیمان که از سلاطین آل عثمان و احداث کننده نهر حسینیه از شط فرات بود، زمانی که به کربلای معلّی میآمد، به زیارت امیرالمؤمنین(ع) مشرف میشد، در نجف نزدیکی بارگاه شریف علوی، از اسب پیاده شد و قصد نمود که محض احترام و تجلیل تا قبه منوره پیاده رود.
قاضی عسکر مفتی جماعت هم بود در این سفر همراه سلطان بود، وقتی از قصد سلطان مطلع شد، با حالت غضب به حضور سلطان آمد و گفت: تو سلطان زنده هستی و علی بن ابیطالب مرده است تو چگونه از جهت درک زیارت او پیاده رفتن را عزم نمودهای؟
(قاضی ناصبی بود و نسبت به حضرت شاه ولایت عناد و عداوت داشت) در این خصوص قاضی با سلطان مکالماتی نمود تا این که گفت: اگر سلطان در گفته من که پیاده رفتن تا قبه منوره موجب کسر شأن و جلال سلطان است تردیدی دارد به قرآن شریف تفأّل جوید تا حقیقت امر مکشوف گردد، سلطان سخن او را پذیرفت و قرآن مجید را در دست گرفته و تفألاً آنرا باز نمود و این آیه در اول صفحه ظاهر بود: فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی. سلطان رو به قاضی نمود و گفت: سخن تو برهنگی پای ما را مزید بر پیاده رفتن نمود پس کفشهای خود را هم درآورده با پای برهنه از نجف تا به روضه منوره راه را طی نمود به طوری که پایش در اثر ریگها زخم شده بود. پس از فراغت از زیارت، آن قاضی عنود نمود پیش سلطان آمد و گفت: در این شهر قبر یکی از مروجین رافضیها است، خوب است که قبر او را نبش نموده و به سوختن استخوانهای پوسیده او حکم فرمایی! سلطان گفت: نام آن عالم چیست؟
قاضی پاسخ داد: نامش محمد بن حسن طوس است.
سلطان گفت: این مرد مرده است و خداوند هر چه را که آن عالم مستحق باشد از ثواب و عقاب به او میرساند، قاضی در نبش قبر مرحوم شیخ طوسی مکالمه زیادی با سلطان نمود، بالاخره سلطان دستور داد هیزم زیادی در خارج نجف جمع کردند و آنها را آتش زدند آنگاه فرمان داد خود قاضی را در میان آتش انداختند و خداوند تبارک و تعالی آن ملعون را در آتش دنیوی قبل از آتش اخروی معذب گردانید.(322)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 13 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
