مصایب امام علی ، احتجاجات علی
امام صادق (ع) از پدرش از جد بزرگوارش نقل کرد که آن حضرت فرمود: وقتی که خلافت ابوبکر مستقر شد و مردم با او بیعت کردند و علی (ع) را واگذاشتند، همیشه ابوبکر با چهرهای گشاده با علی (ع) برخورد میکرد؛ ولی از علی (ع) ترش رویی و گرفتگی میدید. تحمل این موضوع برای ابوبکر دشوار بود و میخواست با علی (ع) برخوردی نماید و از دل آن حضرت کینه و اندوه را بیرون آورد و به خاطر تجمع مردم در بیعت با او و این که امر خلافت را به گردن او نهادهاند، عذر خواهی نماید و (و بیان کند که) خودش (ابوبکر) به این مسأله بی میل و رغبت است.
لذا، زمانی که کسی متوجه نبود، خدمت امیرالمؤمنین (ع) رفت و از آن حضرت تقاضای مجلس خلوتی کرد و عرضه داشت: ای اباالحسن به خدا سوگند با این موضوع (مسأله غصب خلافت) موافق نبودم و در آن چه که واقع شدم، میل و رغبتی نداشتم. بر آن حریص نبودم و بر خودم، در آن چه امت بدان نیازمند است، اعتماد و اطمینان ندارم نیز از لحاظ مال و عشیره، توانایی و قدرتی ندارم و نمیخواهم خلافت را برای خودم از چنگ دیگران بربایم. پس چرا در درونت نسبت به من عداوتی داری که سزاوار آن نیستم و چرا در امری که به سوی آن رفتهام، اظهار کراهت میکنی و به چشم دشمنی به من مینگری؟
علی (ع) به او فرمود: چه چیز تو را به آن (غصب خلافت) واداشت، وقتی که رغبتی به آن نداشتی و حریص بر آن نبودی (مضافاً بر این که) به خودت نیز در قیام به آن و به آن چه که مردم در امر خلافت به تو نیازمندند اعتماد و اطمینان نداشتی؟
ابوبکر گفت: حدیثی از رسول خدا (ص) شنیدم که :همانا خداوند امت مرا بر گمراهی جمع نمیفرماید لذا وقتی اجتماع آنها را دیدم، حدیث پیامبر را اطاعت کردم و تجمع آنها را بر خلاف هدایت محال پنداشتم و به خواست آنها گردن نهادم و اگر میدانستم احدی از این امر تخلف میکند، از (قبول آن) امتناع میکردم.
علی (ع) فرمود: اما آن چه درباره حدیث پیامبر بیان داشتی: همانا خداوند امت مرا بر گمراهی جمع نمیفرماید، آیا من از امت پیامبر هستم یا نیستم؟ ابوبکر گفت: آری.
حضرت فرمود: همچنین گروهی که تو را از این کار منع میکردند و عبارت بودند از: سلمان و عمار و ابوذر و مقداد و سعد بن عباده و کسانی که از انصار با او بودند (آیا از امت پیامبر هستند یا خیر؟) ابوبکر گفت: همگی از امت پیامبرند.
علی (ع) فرمود: پس چگونه به حدیث پیامبر احتجاج میکنی در حالی که امثال این گروه تو را واگذاشتند. و هیچ کس از امت (پیامبر) در مورد طعن و سرزنشی ندارد و در مصاحبت با پیامبر و خیر خواهی برای آن جناب کوتاهی و تقصیری ندارند.
ابوبکر گفت: من از تخلف آنها مطلع نشدم، مگر بعد از این که امر خلافت استحکام یافته بود. لذا ترسیدم اگر خلافت را از خود دور کنم، مردم از دین برگردند و مرتد شوند؛ در حالی که مباشرت آنها با من، در صورتی که آنها را اجابت نمایم، رنج و زحمتش بر دین کمتر و آسانتر است و باعث بقای بیشتری برای دین است تا این که بعضی از مردم با بعض دیگر در آویزند و درگیر شوند و سرانجام کافر گردند و دانستم که تو کمتر از من (طالب) بقای آنها و دوام دینشان نیستی.
علی (ع) فرمود: آری، ولی به من خبر بده از کسی که استحقاق و شایستگی امر امامت و خلافت را دارد، به چه چیزهایی دارای این شایستگی میشود؟
ابوبکر گفت: به نصیحت و خیر خواهی و وفا نمودن (به عهد) و برطرف کردن سهل انگاری و سستی و بخشش و عطا و نیکویی سیره و روش و اظهار عدالت و علم و آگاهی به کتاب خدا و سنت پیامبر و قضاوت بین افراد با زهد در دنیا و بیرغبتی به آن و گرفتن حق مظلوم از ظالم، (خواه ظالم با او) خویشاوندی داشته باشد یا ناآشنا و غریب باشد. سپس ابوبکر ساکت شد.
علی (ع) فرمود: ای ابوبکر، تو را به خدا سوگند میدهم آیا خودت را متصف به این خصلتها مییابی یا مرا؟ عرض کرد: البته شما را ای اباالحسن.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا من پیش از همه مردان مسلمان، دعوت رسول خدا (ص) را اجابت کردم یا تو؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا من برای حجاج (در ایام حج) و برای تمامی امت، آیات سوره برائت را قرائت کردم یا تو؟ عرض کرد: البته شما.
علی (ع) فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا من با ایثار جان خودم رسول خدا (ص) را هنگامی که (از شر مشرکان مکه) به غار پناه برد محافظت نمودم یا تو؟ عرضه داشت: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا در آیهای که صدقه انگشتری را (در حال نماز) بیان میکند، ولایت از جانب خداوند با ولایت رسول خدا (ص) برای من است یا برای تو؟ عرض کرد: البته برای شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا به دلیل حدیث پیامبر در روز غدیر، من مولای تو و تمام مسلمین هستم یا تو؟ عرضه داشت: البته شما.
علی (ع) فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا من وزیر رسول خدا (ص) هستم و مثل من نسبت به پیامبر، مثل هارون به موسی است یا تو؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا پیامبر، با من و با همسر من (حضرت فاطمه زهرا (س)) و فرزندانم (امام حسن و امام حسین (ع)) در مباهله با مشرکین نصرانی حاضر شد یا با تو و زن بچهات؟ عرض کردم: البته با شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا آیه تطهیر از ناپاکی به من و همسر و فرزندانم تعلق دارد، یا به تو و زن و بچهات؟ عرضه داشت: البته به شما و اهل بیت شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا من و فرزندانم مشمول دعای رسول خدا (ص) در حدیث کساء هستیم که فرمود: بار خدایا، اینها اهل بیت من هستند که (روی) به سوی تو دارند نه به جانب آتش،
یا تو؟ عرض کرد: البته شما و همسر و فرزندانتان.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا این آیه: وفای به عهد میکنند و از روزی که شر آن فراگیر است خائفند، درباره من است یا تو؟ عرض کردم: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا تو آن جوان مردی هستی که از آسمان او را ندا دادند: هیچ شمشیری نیست، مگر ذوالفقار و هیچ جوان مردی نیست، مگر علی، یا من؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا تو آن کسی هستی که خورشید برای وقت نمازش برگشت و بعد از اتمام نماز غروب کرد، یا من؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا تو آن کسی هستی که رسول خدا (ص) روز فتح خیبر پرچمش را به او داد و خداوند او را فاتح و پیروز گردانید، یا من؟ عرضه داشت: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا تو آن کسی هستی که کرب و اندوه رسول خدا (ص) و مسلمین را با کشتن عمرو بن عبدود برطرف ساختی یا من؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت علی (ع) فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا تو آن کسی هستی که رسول خدا (ص) او را از حرام زادگی از زمان حضرت آدم تا پدرت پاک و مطهر ساخت یا من؟ با این سخنی که فرمود: من و تو (رسول خدا (ص) و علی (ع) از نکاح (ازدواج مشروع) هستیم نه از سفاح (ازدواج غیر مشروع) از زمان حضرت آدم تا زمان عبدالمطلب عرضه داشت: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا من آن کسی هستم که رسول خدا (ص) مرا برگزید و فاطمه زهرا (س) دخترش را به عقد ازدواجم درآورد و فرمود: خداوند (حضرت زهرا (س)) را به عقد ازدواجت درآورد یا تو؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا من پدر حسن و حسین (ع) دو ریحانه رسول خدا (ص) هستم که درباره آنها فرمود: این دو، آقایان جوانان اهل بهشتند و پدرشان از آنها بهتر است، یا تو؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا برادر تو، به دو بال در بهشت مزین شده که با آنها به همراه ملایکه پرواز میکند، یا برادر من؟ عرض کرد: برادر شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا من ضامن دین رسول خدا (ص) شدم و در ایام حج برای وفای به عهد آن جناب فریاد زدم، یا تو؟ عرضه داشت: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا من آن کسی هستم که رسول خدا (ص) وقتی که میخواست مرغ بریانی را بخورد، او را فرا خواند و فرمود: خداوندا محبوبترین بندهات را بعد از من، به نزدمآور (تا با من از این مرغ بخورد یا تو؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا من کسی هستم که رسول خدا (ص) مرا به قتال با ناکثین (طلحه و زبیر و عایشه) و قاسطین (معاویه و اصحابش) و مارقین (خوارج نهروان) بر اساس تأویل قرآن بشارت داد، یا تو؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا من آن کسی هستم که گواه بر آخرین کلام رسول خدا (ص) بود و متولی غسل و دفن آن حضرت شد یا تو؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا من آن کسی هستم که رسول خدا (ص) با این فرمایش که: علی قضاوت کنندهترین شماست امت را به علم قضاوتش دلالت فرمود، یا تو؟ عرضه داشت: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا من آن کسی هستم که رسول خدا (ص) در ایام حیاتش به اصحابش فرمود: به او به امارت بر مؤمنین سلام کنید، یا تو؟ عرض کرد: البته شما
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا تو آن کسی هستی که با رسول خدا (ص) قرابت بیشتری داری یا من؟ عرضه داشت: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا تو آن کسی هستی که خداوند دیناری در موقع نیاز به تو بخشید و جبرییل با تو معامله کرد و پیامبر (ص) را میهمان کردی و فرزندانش را طعام دادی، یا من؟ ابوبکر گریه کرد و عرضه داشت: البته شما.
علی (ع) فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا تو آن کسی هستی که رسول خدا (ص) او را برای انداختن و شکستن بتی که بر روی کعبه بود، بر دوش خود بالا برد، که اگر میخواست به افق آسمان برسد هر آینه میرسید، یا من؟ عرض کرد: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا تو آن کسی هستی که رسول خدا (ص) دستور داد که در خانه او به مسجدالنبی باز باشد، هنگامی که به بستن تمام در خانههای صحابه و اهل بیتش فرمان داد و حلال شمرد در مسجدش برای او آن چه برای خودش حلال بود، یا من؟ عرضه داشت: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا تو آن کسی هستی که پیش از نجوای با رسول خدا (ص) صدقه داد و رسول خدا (ص) با او نجوا کرد، هنگامی که خداوند عزّوجلّ امت را مورد عتاب قرار داد و فرمود: آیا برای شما دشوار بود که پیش از نجوای با رسول خدا (ص) صدقه بپردازد، یا من؟ عرضه داشت: البته شما.
حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا تو آن کسی هستی که رسول خدا (ص) درباره او به فاطمه زهرا (ص) فرمود: تو را به ازدواج کسی در آورم که از میان مردم نخستین کسی بود که (به من) ایمان آورد و اسلام او بر همه رجحان و برتری دارد، یا من؟ عرض کرد: البته شما.
سپس امیرالمؤمنین (ع) مناقبی را که خداوند به آن جناب از میان مردم اختصاص داده بود، یک یه یک فرمود: و ابوبکر در جواب همه آنها عرض میکرد، البته شما (صاحب این فضایل و مناقب هستید) و علی (ع) فرمود: پس به این ویژگیها و نظایر آنها، امارت (من) بر امت محمد (سلی الله علیه و آله و سلم) سزاوار میشود.
سپس علی علیه السلام خطاب به ابوبکر فرمود: چه چیزی تو را به خدا و رسول و دین او جسور ساخته، در حالی که تو از آن چه که اهل دین به آن محتاجند، تهی هستی؟ ابوبکر گریه کرد و عرضه داشت: ای اباالحسن، راست میگویی. امروز را به من مهلت بده تا در آن چه که در آنم و در آن چه که از تو شنیدم، ببینم.
علی (ع) فرمود: مهلت برای تو هست.
ابوبکر از نزد علی (ع) خارج شد و آن را با خود خلوت کرد و تا شب به کسی اجازه نداد بر او وارد شود و این در حالی بود که عمر به خاطر این که شنیده بود ابوبکر با علی (ع) خلوت کرده، در میان مردم تردد میکرد.
ابوبکر در آن شب به خواب رفت و در عالم رؤیا، رسول خدا (ص) را در جایگاه مخصوصش مشاهده کرد.
ابوبکر به جانب رسول خدا (ص) برخاست تا بر آن حضرت سلام نماید؛ ولی رسول خدا (ص) رویش را برگرداند.
ابوبکر گفت: ای رسول خدا (ص)، آیا فرمانی صادر فرمودهای و من آن را انجام ندادهام؟
رسول خدا (ص) فرمود: جواب سلام تو را چگونه بدهم، در حالی که دشمنی ورزیدی با کسی که خدا و رسولش او را دوست دارند؟ حق را به اهلش بازگردان.
ابوبکر گفت: عرض کردم. چه کسی اهل آن است؟ فرمود: کسی که دیروز تو را درباره آن مورد عتاب قرار داد و او علی (ع) است.
ابوبکر گفت: همانا به فرمان شما حق را به او باز میگردانم.
پس شب را به صبح آورد و (صبح) در حالی که میگریست، به علی (ع) عرض کرد: دستت را بگشا. پس با او بیعت نمود و امر (امارت بر امت) را به آن حضرت تسلیم نمود و عرضه داشت: به سوی مسجد رسول خدا (ص) میروم و آن چه را دیشب در خواب دیدهام، و آن چه را که (دیروز و امروز) مابین من و تو گذشت برای مردم باز خواهم گفت و جانم را از زیر بار این امر (امامت بر مردم) آزاد خواهم کرد و بر شما به امارت (بر مؤمنین) سلام مینمایم.
علی (ع) فرمود: خوب است. ابوبکر در حالی که رنگش تغییر کرده بود از نزد علی (ع) بیرون رفت و عمر در حالی که دنبال او میگشت، با او برخورد کرد و گفت: ای خلیفه رسول اللّه، حالت چطور است و ابوبکر آن چه را بر او گذشته بود و هر چه در خواب دیده بود و آن چه را ما بین او و علی (ع) واقع شد، برای عمر باز گفت.
عمر به او گفت: ای خلیفه رسول خدا (ص)، تو را به خدا سوگند میدهم که به سحر بنی هاشم فریب نخوری که این اولین سحری نیست که از آنها صادر شده، و پیوسته با او بود تا این که او را از رأی و ارادهاش بازگرداند و او را بدانچه در آن بود (غصب مقام خلافت) ترغیب کرد و به ثبات و پایداری بر آن فرمانش داد.
علی (ع) برای وعده و قرار به مسجد آمد و کسی را در آن جا ندید و احساس شرّ از ناحیه آنها کرد. پس نزد قبر پیامبر (ص) نشست و (در آن حال) عمر بر آن حضرت گذشت و گفت: ای علی، (امر) به غیر آن چه قصد نمودی واقع شد، و علی (ع) متوجه موضوع گردید و بلند شد و به خانه بازگشت.(208)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
