مصایب امام علی ، بیچارگی ابن ملجم
معلی بن زیاد گفته پسر ملجم حضور امیرالمؤمنین رسیده عرض کرد: به مرکب سواری محتاجم. حضرت به او نگاهی کرده فرمود: تو عبدالرحمن بن ملجم مرادی هستی؟
گفت: آری باز هم همین پرسش را کرد و همان پاسخ را شنید، آن گاه به غزوان فرمود: اسب اشقری را به او بده. چون ابن ملجم سوار بر آن اسب شد و دهانهاش را به دست گرفت و رفت، حضرت این شعر را خواند... یعنی من میخواهم که به او عطا و بخشش کنم و او عزم کشتن مرا دارد، با این تفاوت در مرام و مسلک هیچ کس او را معذور و بی گناه نخواهد شناخت.
او گفت: زمانی که ابن ملجم با شمشیر بر فرق علی (ع) زد، او را دستگیر نموده حضور حضرت امیر(ع) آوردند حضرت به او توجه کرده فرمود: سوگند به خدا آن همه احسانهایی را که نسبت به تو انجام میدادم با توجه به این بود که میدانستم کشنده منی و با تو این گونه معامله میکردم تا موقعیت خود و بیچارگی تو را در پیشگاه خدا ثابت نمایم.(316)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
