مصایب امام علی‏ ، تنهایی علی

جندب بن عبدالله گفت: پس از آن که مردم بی وفا با عثمان بیعت کردند حضور علی (ع) رسیده دیدم آن حضرت با حال حزن و اندوه سر به زیر انداخته سؤال کردم: با این عملی که مردم علیه شما انجام دادند چه خواهید کرد؟
فرمود: صبر می‏کنم.
گفتم: سبحان الله به خدا قسم مرد صابری هستی.
فرمود: به غیر از صبر چه باید انجام دهم؟!
عرض کردم: از جا حرکت کن و مردم را به ولایت خود دعوت فرما و اعلام کن پس از پیغمبر (ع) از دیگران شایسته‏تر به آن حضرتم و فضل و سابقه اسلامی من هم بر احدی پوشیده نیست و از آنان درخواست کن تا تو را علیه این عده‏ای که به زیانت اقدام نموده‏اند یاری نمایند. اگر ده نفر از صد نفر دعوت تو را اجابت نمایند بر صد نفر پیروز خواهی گردید. بنابراین اگر به تو نزدیک گردیدند به مقصود رسیده‏ای و اگر خودداری نمودند با آنان پیکار می‏کنی اگر پیروز شدی خدا تو را مانند پیغمبرش بر مخالفان چیره ساخته و شایستگی تو به ظهور رسیده و اگر در راه حق کشته شدی شهید از دنیا رفتی، پوزش تو نزد خدا پذیرفته است تو به میراث رسول او سزاواری.
علی (ع) در پایان سخنان وی با کمال تعجب فرمود: ای جندب عقیده تو آن است که ده نفر از صد نفر با من بیعت می‏نمایند. جندب گفت: آرزومندم چنان باشد.
علی (ع) فرمود: من چنین گمانی ندارم بلکه می‏گویم دو نفر از صد نفر هم با من بیعت نخواهند کرد و اینک دلیل این معنی را برای تو بیان می‏کنم.
توجه مردم از نخست به قریش بود و قریش می‏گفتند آل محمد خود را برترین افراد مردم می‏دانند و آنان خود را اولیای امور خیال می‏کنند و اگر اتفاقاً امر خلافت به دست آنها بیفتد دیگر کسی نمی‏تواند با هیچ نیرویی آن را از چنگال ایشان به درآورد و اگر دیگران مصدر کار شوند ممکن است دست به دست دور زدند و در میان شما باشد، بنابراین به خدا قسم چنان نیست که گمان کرده‏ای که قریش امر خلافت را به آسانی از دست بدهند و در اختیار ما بگذارند.
جندب پس از استماع این بیان عرضه داشت اجازه می‏دهی همین سخن را به اطلاع مردم برسانم و آنان را به یاری شما بخوانم. علی (ع) فرمود: (این زمان بگذار تا وقت دیگر)
جندب از این پس به عراق مراجعت کرد می‏گوید: هر گاه یکی از فضایل و مناقب علی (ع) را برای مردم نقل می‏کردم مرا آزار می‏رسانیدند و از پیش خود می‏راندند تا بالاخره قضیه مرا به ولید بن عقبه خبر دادند او شبی مرا خواسته و محبوس داشت و سرانجام سخنانی در خلوت با من گفت و مرا از زندان نجات داد.(194)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0