مصایب امام علی‏ ، چه زود بر رسول خدا دروغ بستید

هنگامی که رسول خدا (ص) رحلت کرد و با ابوبکر به خلافت بیعت کردند، علی (ع) از بیعت با او خودداری کرد. عمر به ابوبکر گفت: آیا کسی در پی این مرد متخلف نمی‏فرستی تا بیاید بیعت کند؟
ابوبکر گفت: قنفذ! به نزد علی (ع) برو و بگو: خلیفه رسول اللّه (ص) می‏گوید: بیا بیعت کن. علی (ع) صدایش را بلند کرد و گفت: سبحان اللّه! چه زود بر رسول خدا (ص) دروغ بستید.
گفت: قنفذ برگشت و جریان را به او باز گفت:
پس عمر گفت: آیا کسی به نزد این مرد متخلف نمی‏فرستی که بیاید بیعت کند؟
ابوبکر به قنفذ گفت: به نزد علی (ع) برو و بگو: امیرالمؤمنین (ع) می‏گوید: بیا بیعت کن.
قنفذ رفت و دقّ الباب کرد.
علی (ع) گفت: کیست؟
گفت: من هستم، قنفذ.
گفت: چه می‏خواهی؟
گفت: امیرالمؤمنین می‏گوید: بیا بیعت کن.
علی (ع) صدایش را بلند کرد و گفت: سبحان اللّه! چیزی ادعا کرده که ادعا کرده که حق او نیست. قنفذ برگشت و به ابوبکر خبر داد.
ابوبکر بعد از شنیدن این سخن گریه کرد.
عمر به پا خاست و گفت: بیایید باهم به نزد این مرد برویم. پس گروهی به خانه علی (ع) رفتند و در زدند. علی (ع) چون صدایشان را شنید، سخن نگفت: زنی به سخن آمد و گفت: اینان که هستند؟
گفتند: به علی (ع) بگو: بیرون بیاید و بیعت کند.
فاطمه (س) صدایش را بلند کرد و گفت: یا رسول اللّه (ص)! پس از تو، از ابوبکر و عمر چه دیدیم! هنگامی که صدایش را شنیدند، بسیاری از همراهان عمر گریستند، سپس بازگشتند.
عمر با عده‏ای ماند و علی را بیرون آوردند و به نزد ابوبکر بردند و او را در مقابل ابوبکر نشاندند. ابوبکر گفت: بیعت کن.
گفت: اگر بیعت نکنم؟
گفت: در این صورت، به خدایی که جز او معبودی نیست، گردنت را می‏زنیم.
علی (ع) رو به قبر پیغمبر (ص) کرد و گفت: یا ابن ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی، پس بیعت کرد و به پا ساخت.(101)(102)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0