مصایب امام علی‏ ، حضور رسول خدا پس از رحلت‏ ‏

امام صادق (ع) فرمود: ابوبکر بر علی (ع) وارد شد و به آن جانب عرض کرد: به درستی که رسول خدا (ص) بعد از روز ولایت، درباره تو کار جدید و تازه‏ای انجام نداد و من گواهی می‏دهم که تو مولایم هستی. به این موضوع برای شما اقرار می‏کنم و در زمان رسول خدا (ص) به امارت بر مؤمنین به تو سلام کردم. رسول خدا (ص) نیز به ما فرمود که تو وصی و وارث و خلیفه آن جناب در میان خانواده و همسرانش هستی و میراث رسول خدا (ص) و امر پیامبر به تو منتقل شد؛ ولی به ما نفرمود که بعد از آن جناب تو خلیفه‏اش هستی. پس در آن چه بین ما و تو رخ داده، گناهی ندارم و بین ما و خداوند عزّوجلّ نیز گناهی بر ما نیست.
علی (ع) به او فرمود: اگر رسول خدا (ص) را به تو نشان دهم و به تو بگوید که من به مقام و منصبی (خلافت مسلمین) که تو در آن هستی سزاوارترم و اگر از آن کناره‏گیری نکنی کافر می‏شوی، چه خواهی گفت؟
عرض کرد: اگر رسول خدا (ص) را ببینم و آن چه که تو می‏گویی را برایم بگوید، مرا کفایت می‏کند.
حضرت فرمود: پس وقتی که نماز مغرب را خواندی، نزد من بیا.
ابوبکر بعد از بازگشت و امیرالمؤمنین (ع) دستش را گرفت و به سوی قبا برد. (در آن جا) پیامبر را مشاهده کرد که در مقابل قبله نشسته و خطاب به ابی‏بکر فرمود: ای عتیق، بر علی حمله‏ور شدی و در منصب نبوت نشستی و در این باره، از پیش با تو سخن گفته‏ام. پس این لباس (خلافت را) را که پوشیده‏ای از تن بیرون بیاور و این مقام را برای علی خالی کن و گرنه وعده‏گاه تو آتش جهنم است. سپس امیرالمؤمنین (ع) دست ابوبکر را گرفت و از مسجد بیرون برد و رسول خدا (ص) نیز از نزد آنها برخاست. آنگاه امیرالمؤمنین (ع) نزد سلمان رفت و قضیه را برای او باز گفت.
سلمان عرض کرد: حتماً قضیه تو را بازگو می‏کند و آن را برای دوستش (عمر) افشا کرده و بیان خواهد نمود. امیرالمؤمنین (ع) تبسم کرد و فرمود: ممکن است دوستش را باخبر کند، که چنین خواهد کرد، ولی به خدا سوگند هرگز این قضیه را تا روز قیامت (برای دیگران) نقل نخواهد کرد؛ زیرا آن دو، محتاطترند در مورد خودشان از این که این موضوع را فاش نمایند.
سپس ابوبکر با عمر ملاقات کرد و گفت: همانا علی (ع) چنین کرد و به رسول خدا (ص) چنین و چنان گفت. عمر به او گفت: وای بر تو، چقدر کم عقلی. به خدا قسم، تو هم اکنون گرفتار سحر ابن ابی کبشه (امیرالمؤمنین) هستی و حتماً سحر بنی هاشم را فراموش کرده‏ای.
از کجا محمد باز می‏گردد؟ هر کس که مرد، دیگر برنمی‏گردد. همانا بودن تو در این منصب، از سحر بنی هاشم بزرگ‏تر است. پس این لباس (خلافت) را بر تن کن و فرمانروایی کن.(177)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0