مصایب امام علی ، حضور شهیدان در نماز بر امام
ابن شهاب زهری میگوید: در زمان عبدالملک بن مروان در هنگامی که نیت جنگ داشتم در بین راه وارد دمشق شدم تا بر او سلام کنم.
عبدالملک را در قبهای نزدیکی قائم یافتم که در روی فرشی گسترده و در زیر او دو قالیچه بود. من بر او سلام کردم و پس از آن در نزد او نشستم.
گفت: ای پسر شهاب! چاشتگاه روزی که علی بن ابی طالب (ع) کشته شد، آیا میدانی که در بیت المقدس چه اتفاق افتاده بود؟ گفتم: آری! گفت: برخیز با من بیا!
من برخاستم و از پشت مردم میرفتم تا اینکه به پشت قبه رسیدم، عبدالملک در حالی که از روی مهر و عطوفت، صورت خود را به طرف من نموده بود، گفت: بگو ببینم چه واقعهای حادث شده بود؟ من گفتم: هیچ سنگی را از زمین بیت المقدس بر نمیداشتند مگر آن که در زیر آن خون بود.
او به من گفت: از افرادی که از این واقعه خبر دارند غیر از من و تو کسی باقی نمانده است؛ دیگر از این پس نباید کسی این قضیه را از تو بشنود.
من نیز این داستان را تا وقتی که عبدالملک زنده بود برای کسی نقل نکردم.(465)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
