مصایب امام علی ، فاطمه در پشت درب
در کتاب سلیم بن قیس: به در خانه علی (ع) رسید. فاطمه (س) پشت در نشسته بود. عمر آمد و در را زد و ندا داد: پسر ابی طالب! در را باز کن.
فاطمه (س) گفت: عمر! با ما چه کار داری؟ چرا ما را به حال خودمان رها نمیکنی؟
گفت: در را باز کن و الا آن را به رویتان آتش میزنیم... سپس در را آتش زد. عمر در را به داخل فشار داد. فاطمه (س) به طرفش آمد و فریاد کشید: پدر!...(110)
عمر: لگدی به در زدم. فاطمه (س) شکمش را به در چسبانده بود و مانع آن میشد... در را به داخل راندم و وارد شدم. فاطمه (س) به گونهای به طرفم آمد که جلوی چشمانم را گرفت...(111)
عمر: چون به جلوی در رسیدم، فاطمه (س) به محض دیدن آنها در را به رویشان بست و شک نداشت که کسی بدون اجازهاش بر او وارد نخواهد شد. عمر لگدی به در کوبید و آن را - که از چوب خرما بود شکست. سپس وارد شدند(112)
زهرا (س): و آتش آوردند که خانه و ما را آتش زنند. پس به پشت در تکیه دادم و آنان را به خداوند قسم...(113)
عمر: فاطمه (س) با دستهایش در را گرفته بود تا مرا از باز کردن آن باز دارد. پس دوباره تلاش کردم. اما نتوانستم. پس با تازیانه به دستهایش زدم. چنانکه دردش گرفت... لگدی به در کوبیدم. فاطمه (س) شکمش را به در چسبانده بود تا آن را نگه دارد... در را به داخل راندم و وارد شدم. فاطمه (س) به گونهای به طرفم آمد که جلو چشمانم را گرفت. یک سیلی از روی روبند به گونههایش زدم، گوشوارهاش کنده شد و به زمین افتاد. علی (ع) بیرون آمد. چون احساس کردم که میآید، به سرعت به بیرون خانه دویدم و به خالد، و قنفذ، و همراهانشان گفتم: از خطر عظیمی نجات یافتم و عده کثیری جمع کردم، نه برای اینکه شمارشان از علی (ع) بیشتر شود، بلکه بدان جهت که قلبم بدان تقویت شود، آمدم و علی (ع) را که در محاصره بود، از خانهاش بیرون آوردم...(114)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
