مصایب امام علی‏ ، کینه معاویه

معاویه روزی برای ابوالاسود دئلی هدیه‏ای فرستاد که مقداری از آن حلوا بود، منظورش از فرستادن هدیه این بود که دل آنها به دست آورد و قلبشان را از محبت علی (ع) خالی کند. ابوالاسود دخترکی پنج یا شش ساله داشت پیش پدر آمد، همین که چشمش به حلوا افتاد لقمه‏ای از آن برداشته در دهان گذاشت.
ابوالاسود گفت: دخترکم! بینداز این غذا زهری است، معاویه می‏خواهد به وسیله حلوا ما را فریب دهد و از امیرالمؤمنین (ع) دور کند، محبت ائمه (ع) را از قلب ما خارج نماید. دخترک گفت: (قبحه الله یخدعنا عن السید المطهر باشهد المزعفر تباً لمرسله و آکله) خدا صورتش را زشت کند. می‏خواهد ما را از سید پاک و بزرگوار به وسیله حلوایی شیرین و زعفران‏دار بفریبد. مرگ بر فرستنده و خورنده این حلوا باد. آن قدر دست در گلو برد و خود را رنج داد تا آن چه خورده بود قی کرد، آن گاه که خود را پاک از آلودگی حلوا یافت این شعر را سرود:
ابا لشهد المزعفر یا بن هند - نبیع علیک احساباً و دینا
معاذ الله کیف یکون هذا - و مولانا امیرالمؤمنینا(55)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0