مصایب امام علی ، نظر صحابه درباره عثمان
ابوالفداء مینویسد: وقتی عثمان جوانان را خویشاوندان خود را به منصبهای حساس مملکتی از قبیل فرمانداری و استانداری منصوب نمود، بعضی از صحابه به عبدالرحمن بن عوف (همان کسی که در شوری به نفع عثمان رأی داد و اساس خلافت او را استوار نمود) گفتند: تو این پیش آمدها را بر سر ما آوردی؟ گفت: من خیال نمیکردم چنین کند، از هم اکنون با خدا پیمان میبندم که دیگر با او سخن نگویم. تا وقتی عبدالرحمن از دنیا رفت با عثمان صحبت نکرد، در بیماریش عثمان به عیادت عبدالرحمن آمد صورتش را به طرف دیوار برگردانید. ابوبلال عسکری در کتاب أوائل مینویسد: دعای علی (ع) درباره عثمان و عبدالرحمن بن عوف مستجاب شد.
روزی که عثمان از ساختمان قصر مخصوص خود به نام (طمار زوراء) فراغت حاصل کرد غذای فراوانی تهیه نمود و مردم را به ولیمه دعوت کرد. یکی از مدعوین عبدالرحمن بود همین که چشم عبدالرحمن به ساختمان و غذا افتاد گفت: ای پسر عفان آن چه دربارهات میگفتند و ما دروغ میپنداشتیم اکنون به حقیقت پیوست من به خدا پناه میبرم از بیعتی که با تو کردم. عثمان خشمگین شد، دستور داد به غلامش، عبدالرحمن را بیرون کند، منظورش از این که دعای علی (ع) مستجاب شد جریانی است که نقل شده: در روز شوری علی (ع) به عبدالرحمن بن عوف فرمود: به خدا قسم این کار را نکردی مگر به همان امیدی که آن دو رفیقان از یکدیگر داشتند (منظور عمر است که در استحکام خلافت ابابکر جدیت فراوان نمود تا خودش بعد از او به خلافت برسد) در دنباله فرمایش خود فرمود (دقّ اللّه عطر منشم) خداوند میان شما عطر منشم را بکوبد.
منشم، زن عطر فروشی از قبیله حمیر بود. دو قبیله خزاعه و جرهم هر وقت اراده جنگ داشتند خود را به عطر آن معطر میکردند، هر زمان چنین عمل را انجام میدادند کشتار بین آنها زیاد میشد از آن روز برای افتراق و اختلاف بین دو نفر این سخن مثل گردید.(52)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
