زندگاني امام علي ، قطب هستی

زنی به نام ساره که وابسته به یکی از قبائل مکه بود از مکه به مدینه خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: آیا مسلمان شده‏ای و به اینجا آمده‏ای؟ عرض کرد نه. حضرت فرمود: به عنوان مهاجرت آمده‏ای. گفت: نه فرمود: پس چرا آمده‏ای. گفت: شما اصل و عشیره ما بودید و سرپرستان ما همه رفتند و من شدیداً محتاج شدم آدم نزد شما تا عطایی به من بکنید حضرت فرمود: پس جوانان مکه چه شدند؟ (چون قبلاً این زن برای جوانها خوانندگی می‏کرد) عرض کرد: بعد از جنگ بدر هیچ کس از من تقاضای خوانندگی نکرد. حضرت به فرزندان عبدالمطلب دستور داد لباس و مرکب و خرج راه به او دادند و این در حالی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آماده فتح مکه می‏شد در همین حال حاطب ابن ابی بلتعه که از مسلمانان معروف و مجاهدان جنگ بدر بود. نزد ساره آمد و نامه‏ای به او بداد و گفت آن را به اهل مکه بده و 10 دینار پول و یک قواره پارچه نیز به او داد در نامه او اسرار و اطلاعات مربوط به جبه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مبنی بر فتح مکه بود. ساره نامه را بر داشته به قصد مکه حرکت کرد. جبرئیل این ماجرا را به اطلاع پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رساند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم علی (علیه‏السلام) و عمار و عمر و زبیر و طلحه و مقداد و ابومرثد را فرمان داد تا نامه را سریعاً از آن زن بگیرند آنها حرکت کردند و در همان مکانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود بود به ساره رسیدند آنها نامه را از او خواستند او سوگند یاد کرد نامه‏ای نزد من نیست اثاث سفر او را تفتیش کردند چیزی نیافتند.
لذا همگی تصمیم گرفتند که برگردند ولی علی (علیه‏السلام) مخالفت کرد و فرمود: نه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به ما دروغ گفته و نه ما دروغ می‏گوییم آنگاه شمشیر خود را کشید و فرمود: نامه را بیرون بیاور و گرنه بخدا سوگند گردنت را می‏زنم ساره وقتی مسأله را جدی یافت نامه را که در میان گیسوانش پنهان کرده بود بیرون آورد و آنها نامه را خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آورند. آنگاه حضرت حاطب را خواست و از او توضیح خواست او نیز علت این عمل خود را گفت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را بخشید.(109)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0