زندگاني امام علي ، احترام را رد نکنید

علی (علیه‏السلام) در روزهای آخر عمر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم لحظه‏ای آن حضرت را تنه نمی‏گذاشت در یکی از روزها علی (علیه‏السلام) برای انجام کاری از نزد حضرت خارج شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وقتی به هوش آمد، دید علی (علیه‏السلام) بر بالین او حاضر نیست به یکی از همسرانش که حاضر بود فرمود: برادر و دوست مرا بگویید نزد من آید. عایشه به دنبال ابوبکر فرستاد و او بر بالین حضرت حاضر شد اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همین که او را دید از او روی برگردانید. ابوبکر برخاست و گفت اگر با من کاری می‏داشتند می‏فرمودند، این را گفت و رفت. حضرت باز تقاضای خود را تکرار کرد این بار حفصه به دنبال عمر فرستاد و چون او حاضر شد حضرت روی خود را تکرار کرد این بار حفصه به دنبال عمر فرستاد و چون او حاضر شد حضرت روی خود را از او برگردانید او هم عمل و حرف ابوبکر را تکرار کرد و رفت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مجدداً تقاضای خود را بیان داشت،ام سلمه گفت بخدا قسم او علی (علیه‏السلام) را می‏خواهد، پس او را حاضر نمودند چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم علی (علیه‏السلام) را دید او را به سینه خود چسبانید و صحبت‏های مخفیانه‏ای با او کرد که بسیار هم طول کشید بعداً از علی (علیه‏السلام) سؤال کردند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چه چیزی به شما گفت؟ حضرت فرمود: هزار باب علم به من آموخت که از هر باب دیگر برایم باز شد و وصایایی به من کرد که ان شاء الله به آنها عمل خواهم کرد.(212)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0