زندگاني امام علي ، هم صحبت علی تا لقای حق
آخرین روزهای عمر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بود عباس بن عبدالمطلب و علی بن ابیطالب (علیهالسلام) و تعدادی از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزد آن حضرت نشسته بودند عباس عرض کرد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آیا مسأله خلافت و رهبری در خاندان ما میماند؟ اگر چنین است ما را با خبر آن بشارت بده، و اگر چنین نیست سفارشات لازم را به ما بفما. رسول اگرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: شما بعد از من به استضعاف کشیده میشوید سپس ساکت شد. اهل بیت برخاستند و در حالیکه همه از حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مأیوس شده و گریه میکردند مجلس را ترک کردند، چون خارج شدند حضرت فرمود: به عباس و علی (علیهالسلام) بگویید نزد من بازگردند آنها آمدند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به عباس فرمود: عمو جان آیا وصیت مرا قبول میکنی؟ عباس گفت: ای پسر برادرم، عموی تو پیر شده و دارای عیالات بسیار است. آنگاه حضرت رو به علی (علیهالسلام) کرد و فرمود: ای برادرم آیا وصیتم را عمل میکنی و قرضم را ادا میکنی. علی (علیهالسلام) گفت: آری ای رسول خدا پدر و مادرم فدای شما باد. پس حضرت فرمود: نزدیک من بیا او را به سینه خود چسبانید بین دو چشم او را بوسید و با او معانقه کرد و هر دو تا مدتی میگریستند. سپس انگشتر خود را از دستش بیرون آورد و به او داد. شمشیر و زره و اسب و شتر و پارچهای را که در جنگها به شکم مبارکش میبست طلب کرد و همه را به علی (علیهالسلام) داد و فرمود: اینها را به خانه خود ببر علی برخاست و به منزل خود رفت.(220)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
