زندگاني امام علي ، مرغ بریانی

در داستان گذشته بیان شد که عایشه چگونه برخوردی از خود نشان داد، اما پس اینکه مرغ بهشتی (231) توسط جبرئیل آورده شده بود و با دعای مستجاب شده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم علی (علیه‏السلام) هم سفره حضرتش شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پس از اتمام غذا از علی (علیه‏السلام) علت تأخیر خود را سؤال کرد. حضرت علی (علیه‏السلام)
ممانعت‏ها و بهانه تراشی‏های عایشه را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در موقع ورودش را عرض کرد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رو به عایشه کرد و فرمود: عایشه چرا چنین کردی. عایشه گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم من می‏خواستم این افتخار خوردن غذای بهشتی نصیب پدرم (ابوبکر) شود. حضرت فرمود: این اولین بار نیست که کینه توزی تو نسبت به علی (علیه‏السلام) آشکار می‏شود من از آنچه نسبت به علی (علیه‏السلام) در دل داری، باخبرم، عایشه کار تو به آنجا خواهد کشید که به جنگ با علی (علیه‏السلام) بر می‏خیزی. عایشه گفت: مگر زنان هم به مردان نبرد می‏کنند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: همان که گفتم تو به جنگ و نبرد با علی (علیه‏السلام) کمر همت بندی، و در این کار نزدیکان و یاران من (طلحه و زبیر) تو را همراهی کنند و بر وی بشورید، در جنگ رسوایی به بار خواهید آورد که زبانزد همگان گردید در این مسیر به جایی می‏رسی که سگهای حواب بر تو پارس کنند.... تو آنجا پشیمان می‏شوی و در خواست بازگشت می‏کنی... که که آنوقت چهل مرد به دروغ شهادت دهند که آن مکان حواب نیست.... چون پیش گویی حضرت به آنجا رسید عایشه گفت: ای کاش مرده بودم و آن روزها را نمی‏دیدم. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: علی (علیه‏السلام) برخیز که وقت نماز ظهر است باید بلال را برای اذان خبر کنی.
آنگاه بلال اذان گفت: و حضرت به نماز ایستاد و من هم با آن حضرت نماز خواندم. (232)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0