زندگاني امام علي ، شیر مرد میدان بدر

علی (علیه‏السلام) می‏فرماید: در روز جنگ بدر پس از آنکه آفتاب بالا آمد و همه جا روشن شد و نبرد میان ما و سپاه دشمن بالا گرفت من به منظور یافتن مردی از سپاه دشمن از معرکه جنگ خارج شدم در این بین چشمانم به سعد بن خیثمه افتاد که با یکی از مشرکان در حال جنگ بود، نبرد بن آن دو در حالی صورت می‏گرفت که هر دو بر فراز تپه‏ای از ریگ و شن قرار داشتند اما دیری نپایید که سعد با زخم تیغ حریف خود از پای در آمد و شهید شد.
مشرک فاتح که سر تا پا در حصاری از آهن و پوششی از زره، سوار بر اسب خود بود، همین که مرا دید از اسب خود پائین آمد و مرا به نام صدا زد و گفت: ای پسر ابوطالب! پیش آی تا باهم به نبرد پردازیم .
من به جانب او رفتم و او نیز به پیش آمد.
من چون قامتم کوتاهتر از او بود، از طرفی او در بلندی قرار داشت من خود را به عقب کشیدم تا از یک تساوی نسبی برخوردار شویم.
آن بیچاره این حرکت مرا بر ترس و فرار من حمل کرد از این رو گفت:
ای پسر ابوطالب! آیا فرار می‏کنی؟
به او گفتم: دور شده: به زودی باز می‏گردد (مثلی است که در روایت آمده است)
حضرت می‏فرماید: وقتی که من جای پای خود را محکم می‏کردم، او ضربتی به من حواله کرد که با سپر خود آن را دفع کردم. شمشیر او در سپر من گیر کرد و در حالی که برای رهایی آن تلاش می‏کرد من ضربتی بر کتف او زدم که از شدت و سنگینی آن به لرزه در آمد و زره‏اش از هم گسست.
من پنداشتم که از سوزش زخم آن ضربه، کار او تمام شد. اما به ناگاه برق شمشیر دیگری را از پشت سر دیم من به سرعت سر خود را پائین کشیدم و آن شمشیر فرود آمد و چنان به سر آن مشرک اصابت کرد که جمجمه او را همراه کلاه خودش به هوا پرتاب کرد. آنگاه زننده آن گفت: بگیر(ای مشرک) منم فرزند عبدالمطلب.
آنگاه دیدم ضارب عمویم حمزه و مقتول هم طعیمة بن عدی است.(297)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0