زندگاني امام علي ، علی از امتحانات الهی می گوید

علی (علیه‏السلام) بعد از جنگ نهروان در مسجد کوفه در پاسخ به سؤال یک یهودی از امتحانات الهی که سربلند از آنها بیرون آمده است توضیح می‏دهد و زندگی مظلومانه خود می‏فرماید:
...ای برادر یهودی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هنگامی که زنده بود ریاست همه امت خود را به من واگذار نمود و از همه آنانکه حضور داشتند بیعت گرفت که بدستورات من گوش فرا دهند. (با نزدیک شدن مرگ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دستور فرمود: لشکری در رکاب اسامة بن زید تشکیل شود، با اینکه بیماری و مرگ گریبان آن حضرت را گرفته بود از عرب زادگان و طائفه اوس و خزرج و دیگران که بیم آن می‏رفت بیعت مرا بشکنند و با من به ستیز برخیزند و یا به خاطر اینکه من پدر و یا فرزند و یا فامیل و یا دوستانشان را کشته بودم به دیده دشمنی به من نگاه می‏کردند خواست تا در لشکر اسامة باشد لذا کسی نماند مگر اینکه (طبق فرمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم) همه به همراه این لشکر رفتند حتی از مهاجرین و انصار و مسلمانانی که سست عقیده بودند و منافقین همه را بزیر پرچم اسامة کرد تا یک دسته از مردم پاکدل در حضور آن حضرت بمانند...و در خلافت و زمامداری پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کسی نباشد که با من مخالفت کند. سپس آخرین کلامی که درباره کار امت فرمود: این بود که: دستور داد لشکر اسامة حرکت کند و احدی از افراد لشکر حق بازگشت ندارد و دستور اکید در این باره صادر فرمود، و تا آنجا که ممکن بود نسبت به اجرای این دستور تأکید فرمود ولی همین که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وفات کرد، من ناگهان دیدم که عده‏ای از افراد زیر پرچم اسامة پادگان نظامی خود را ترک گفته و از محل خدمت سرباز زده و دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را که فرموده بود در رکاب فرمانده خود باشند... زیر پا گذاشتند...و سواره و شتابان به مدینه بازگشتند تا رشته بیعتی را که خدا و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم بگردن آنان بسته بود باز کنند و بازگردند و تا پیمانی را که با خدا و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم بگردن آنان بسته بود باز کنند و بازگردند و تا پیمانی را که با خدا و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم داشتند بشکنند و شکستند و با هو و جنجال...بطور خصوصی پیمانی برای خود بستند بدون اینکه با یک نفر از ما بنی عبدالمطلب مشورتی کنند...من که سرگرم تجهیز جنازه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودم...اینان از این فرصت استفاده نمودند و نقشه خود را عملی نمودند. ای برادر یهودی! در چنین موقعی که من بزیر با مصیبتی به آن سنگینی و فاجعه‏ای به آن عظمت قرار داشتم...این گونه رفتار با من، نمکی بود بر زخم دل من، پاشیده شد ولی من دامن صبر از دست ندادم...سپس علی (علیه‏السلام) رو به اصحاب خود که گرداگرد حضرتش را در مسجد کوفه فرا گرفته بودند کرد و فرمود: مگر چنین نبود. عرض کردند چرا یا امیرالمؤمنین (علیه‏السلام). (466)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0