زندگاني امام علي ، او علی بن ابیطالب است

روزی دو نفر نزد عمر بن خطاب آمدند و از طلاق کنیزی سئوال کردند، که چند مرتبه می‏توان او را طلاق داد تا حرام نشود و دیگر لازم نباشد او را بعقد جدیدی در حباله نکاح درآورد.
عمر با آنها برخاست، تا آنکه به مسجد رسید در میان حلقه‏ای از جمعیت مرد اصلعی (509) نشسته بود.
عمر گفت: ای اصلع! در طلاق أمة (یعنی کنیز) چه می‏گوئی؟ آن مرد سر خود را بسوی او کرد، و با انگشت سبابه و وسط خود اشاره کرد، عمر دانست که طلاق امه دو طلاق است، و فوراً به آن دو مرد گفت: تطلیقتان یعنی دو بار طلاق
یکی از آن دو نفر گفت: سبحان الله! ما نزد تو آمدیم و تو امیرالمؤمنین و بزرگ آنها هستی! پس چگونه با ما آمدی تا در مقابل این مرد ایستاده! و از او سئوال کردی! و به اشاره او با دو انگشت اکتفا نمودی؟
عمر به آن دو نفر گفت: آیا می‏دانید این مرد کیست؟
گفتند: نه. عمر گفت: این علی بن ابیطالب است، آنگاه گفت: من از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره او شنیدم که فرمود:
اگر آسمان‏های هفتگانه و زمین‏های هفت طبقه را در کفه ترازوئی بگذارند سپس ایمان علی (علیه‏السلام) را در کفه دیگر آن بگذارند هر آینه، ایمان علی بی‏ابیطالب سنگین‏تر خواهد بود.
سپس علامه امینی می‏گوید: در حدیثی که زمخشری روایت کرده می‏گوید:
آن دو نفر به عمر گفتند: تو خلیفه مسلمین هستی و ما آمده‏ایم از تو سؤال کنیم تو ما را پیش مرد دیگری بردی و از او سؤال نمودی پس یکی از آن دو نفر گفت: سوگند بخدا که ای عمر! من دیگر با تو سخن نخواهم گفت.
عمر گفت: وای بر تو! می‏دانی این مرد که بود؟ او علی بن ابیطالب است.(510)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0