زندگاني امام علي ، عادل دلسوز و آگاه
پس از شهادت علی (علیهالسلام) یکی از دوستان علی (علیهالسلام) بنام ضراربن ضمره به شام رفت و در جلسهای با معاویه ملاقات کرد. معاویه که او را میشناخت به او گفت: مقداری از علی (علیهالسلام) بر ایمان تعریف کن.
ضمره تا اسم علی (علیهالسلام) را شنید منقلب شد و بیاختیار قطرات اشک از چشمانش سرازیر گردید و گفت: ای معاویه از این تقاضا بگذر و مرا معاف بدار.
معاویه اصرار کرد و گفت: از تو دست برنمیدارم تا مقداری از فضائل علی (علیهالسلام) را بر ایمان بگویی. او به مطالبی از شأن امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) اشاره کرد و در میان این مطالب در جملهای گفت: که بسیار بلند معنی است. او گفت:
لا یخاف الضعیف من جوره، و لا یطمع القوی فی میله؛ مستضعفان و ضعیفان ترس آن نداشتند که از ناحیه او به آنها ظلم بشود و زورمندان در رسیدن به اهداف باطل خود در او راه نداشتند(534)
پسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
در جنگ جمل حضرت علی (علیهالسلام) فرزندش محمد حنفیه را طلبید و نیزهی خود را به او داد و فرمود: با این نیزه به سپاه دشمن حمله کن!
محمد حنفیه نیزه را گرفت و به دشمن حمله کرد، گروهی از سپاه دشمن جلوی او را گرفتند، لذا او نتوانست پیش روی کند، به عقب برگشت و به خدمت پدر رسید. در این هنگام امام حسن (علیهالسلام) نیزه را گرفت و به سوی دشمن شتافت پس از مدتی با نیزهای خون آلود نزد پدر آمد. هنگامی که محمد حنفیه آن شجاعت را از امام حسن (علیهالسلام) مشاهده کرد براثر احساس شکست خود؛ سرخ رو و سرافکنده شد.
حضرت علی (علیهالسلام) به او فرمود:
ناراحت نباش! او پسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و تو پسر علی (علیهالسلام) هستی.(535)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
