زندگاني امام علي ، بسوی خدا بیا

مالک بن ابی عامر می‏گوید: هنگامی که علی بن ابیطالب (علیه‏السلام) از مدینه بسوی بصره برای جنگ جمل روانه شد. من در کنار مغیرة بن شعبه ایستاده بودم که عمار یاسر پیش ما آمد و به مغیره گفت: ای مغیره میل و گرایش به خداوند داری؟ مغیره گفت: کجا چنین چیزی برایم خواهد بود ای عمار؟! عمار به او گفت: در این دعوت (فرا خواندن بسوی جهاد در جنگ جمل) داخل شو تا به گذشتگان برسی و بر آیندگان سروری پیدا کنی. مغیره گفت: ای ابالیقظان یک چیز بهتر از این که تو می‏گویی هست!
عمار گفت: آن چیست؟ او گفت: اینکه در خانه برویم و درها را به روی خود ببندیم تا حقیقت بر ما روشن شود. سپس با روشنی و آگاهی بیرون می‏شویم و مثل زور آزمایان نباشیم که می‏خواهد با پاره کردن زنجیری، خنده‏ای را برانگیزد و لیکن خود به غم و اندوه گرفتار آید.
عمار گفت: هرگز هرگز، آیا نادانی پس از دانایی و کوری پس از بینایی را برگزینیم؟ گوش به حرف من بده به خدا سوگند مرا نبینی جز در صف اول، امام علی (علیه‏السلام) از جریان آن دو با خبر شد و فرمود: ای ابالیقظان، این عور (چپول و یک چشم) به تو چه می‏گوید:؟ به خدا سوگند او پیوسته کوشش می‏کند که حق را به باطل بپوشاند و آنرا وارونه و غیر واقع جلوه دهد و به چیزی از دین نیاویزد مگر آن که موافق دنیا باشد.
ای وای مغیره! این دعوتی است که هر کس را که با آن همراهی کند بسوی بهشت می‏راند. مغیره گفت: راست می‏گویی ای امیرالمومنین (علیه‏السلام) من اگر با تو نباشم هرگز علیه تو نیز نخواهم بود.(607)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0