زندگاني امام علي ، کسی که فرمانش را نمی برند آخر چه کند
وقتی به حضرت علی (علیهالسلام) خبر رسید که ارتش معاویه بر شهر مرزی انبار حمله کردهاند و فرماندار آنجا را بنام حسان بن حسان به شهادت رساندهاند و آنچه در شهر بوده به یغما بردهاند وی خشمگین از کوفه بیرون آمد و آنچنان آشفته و ناراحت بود که به خود توجه نداشت به گونهای که لباسش به زمین کشیده میشد و مروان نیز در پی آن بزرگوار روان شدند. حضرت شتابان میرفت تا به محل نخیله که میدان بسیح و محل سان لشکر کوفه بود رسید در آنجا بر مکان مرتفعی از زمین ایستاد و این سخنرانی پرسوز و گداز را ایراد نمود.
ابتدا با ستایش پروردگار و درود بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم لب گشود و آنگاه فرمود... من در شب و روز در آشکار و نهان بارها نغمه فداکاری را در گوشهای سنگین شما نواختم و شما را به نبرد بیامام با آنان فرا خواندم... هم اکنون بار دیگر آن را تکرار میکنم شاید با این دم گرم من خون نیم مرده و سرد و لخته شده در شریانهایتان به جریان افتد... وه که چه سست عنصر بودید و در پاسخ دعوت من به بهانههای شرم آور، بار وظیفه خود را بر دوش یکدیگر نهادید و به امید هم نشستید و هر کدام انتظار پیشگام شدن دیگری را کشیدید... این مرد غامد (سفیان بن عوف از قبیله بنی عامر در یمن فرمانده لشگر معاویه) است که با سپاهیان خود به شهر انبار (شهری در کنار شرقی فرات مقابل هیت که در جانب غربی فرات است) حمله کرده است... قسم به آفریدگاری که جانم به اراده و اختیار اوست گزارش تکان دهندهای به من رسیده که یکی از سپاهیان ایشان بر دو تن از زنان که یکی مسلمان و دیگری زن غیر مسلمانی که پناهنده به مسلمین بوده حمله ور شده و زیورهای زنانه آنان را با کمال قساوت به تاراج برده و آن دو زن برای نجات خود هر چه سوز دل را با قطرات اشک آمیختند کسی به فریادشان نرسیده، آنگاه آنها با غنائم فراوان برگشتند در حالی که کوچکترین زخمی بر نداشتهاند. آه که اگر مرد مسلمانی از شنیدن این ماجرای دلسوز از فرط خجلت در دم بمیرد و سر به خاک تیره فرو برد به نظر من نه تنها بر او سرزنش نیست بلکه چنین مرگی را سزاوار است... وقتی که در زمستان با آنها بجنگید با لحنی که نماینده سستی شما بود گفتید: اینک بوران سرما است، هنگامی که در تابستان گفتم؛ به نبرد با ایشان برخیزید؛ پاسخ دادید: گرمای تابستان بیداد میکند به ما مهلت بده تا فشار گرما کمتر شود... سپس با لحنی پرخاشگرانه فرمود: ای مرد نمایانی که اثری از مردانگی در شما (فکر و روحتان) نیست با شما هستم شمائی که همچون پرده نشینان و عروسان تازه به حجله رفته که برای هر چیزی منتظر کمک هستند، به خدا قسم با سرپیچی و نافرمانیهایتان فکر و نقشهام را تباه ساختید.
کسی که فرمانش را نمیبرند چه میتواند بکند، سه بار این جمله را تکرار کرد، در این هنگام مردی به همراه برادرش برخاست و عرض کرد: یا علی علیه السلام من و این برادرم چنانچه که خداوند از قول موسی بازگو نموده رب انی لا املک الا نفسی و اخی؛ پروردگارا هر آینه من مالک نیستم مگر نفس خود و برادرم را(756)
به خدا قسم هر چه فرمان دهی اجرا خواهیم کرد اگر چه مجبور باشیم از میان شعلههای سوزان آتش چوب درخت غضا و بر روی خارهای جانگزای قتاد (درخت پر تیغی است) بگذریم؛ حضرت برای آنها دعای خیر کرد و آنگاه فرمود: به کجا خواهید رسید از آنچه من خواستهام و آنگاه از جایگاه خود پایین آمد.(757)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
