زندگاني امام علي ، اندکی بود از بسیار

حضرت علی (علیه‏السلام) به حارث فرمود: ای حارث بشارت می‏دهم ترا که مرا در هنگام مرگ و در هنگام عبور از پل جهنم و در کنار حوض کوثر در وقت مقاسمه بشناسی... سپس علی (علیه‏السلام) دست حارث را در دست خود گرفت و گفت: ای حارث، روزی من از آزار و حسادت قریش و منافقان این امت بر من، خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شکایت کردم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست مرا گرفت و در دست خود قرار داد همین طوری که من دست تو را در دست خود گذارده‏ام آنگاه فرمود: چون قیامت بر پا گردد من دست به دامان عصمت پروردگار خواهم زد و تو ای علی (علیه‏السلام) دست به دامان من می‏زنی و ذریه و اولاد تو دست به دامان تو می‏زنند و شیعیان شما دست به دامان شما می‏زنند بگو ببینم در آن حال؛ خدا با پیغمبر چه معامله‏ای خواهد کرد؟ و پیغمبرش با وصی خود چه معامله خواهد کرد؟ ای حارث این را که گفتم بگیر؛ و به دل خود بسپار، اندکی بود از بسیار؛ آن وقت حضرت سه مرتبه فرمود: تو یگانه و متحد هستی با هر کسی که او را دوست داری (هر که را دوست داشته باشی با آن محشور می‏گردی) و برای توست تمامی اعمالی که اکتساب کردی، چون حارث این سخنان را شنید از جای خود برخاست و حرکت کرد و چنان مست و مدهوش کلام حضرت بود که ردایش به روی زمین کشیده می‏شد و می‏رفت و با خود می‏گفت: پس از استماع این کلمات من دیگر باک ندارم که مرگ به سوی من آید یا من به سوی مرگ بروم.(778)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0