زندگاني امام علي ، ماجرای درخواست عقیل
عقیل سومین پسر ابوطالب بود که در کودکی کور شد همین عامل باعث تهی دستی وی شده بود و به علاوه مردی عیال وار و در عین حال مرد گشاده دست و مهمان نوازی هم بود وقتی نوبت حکومت به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) رسید او خوشنود شد زیرا چنین اندیشید که در حکومت برادر خود از مال دنیا توانگر خواهد شد این اندیشه عقیل بواسطه درک دوران حکومت عثمان و حتی عمر و ابوبکر و اعطا بخشش بسیار زیاد آنها به دوستان و اقوام خود بود.
لذا به طمع دریافت سهمی بیشتر از دیگران با کودکان خود به حضور علی (علیهالسلام) شرفیاب شد و از حضرت درخواست یک صاع گندم افزونتر از دیگران به او بدهد. علی (علیهالسلام) در آنجا آهن پارهای را به آتش سرخ کرده و بر خلاف انتظار عقیل در مقابل تمنا و درخواست عقیل آهن گداخته را جلو برد و فرمود: ای عقیل اینست عطای تو، عقیل دستش را دراز کرد تا عطای علی (علیهالسلام) را بگیرد از سوزش آهن تفتیده چنان فریاد کشید که بیم آن میرفت قالب تهی کند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) درباره این ماجرا خطابهای ایراد فرموده که ترجمه مختصری از آن؛ از نهج البلاغه برگرفته و میآوریم:
بخدا اگر بستر آسایش من بر خارهای جانگزای بیابان گذاشته شود اگر دست و پایم را در پیچ و خم زنجیر بپیچند و مرا به خار و خس صحرا بسته بکشانند بیشتر دوست میدارم تا روز رستاخیز در پیشگاه عدالت الهی در صف ستمکاران قرار گیرم...
سرانجام به گودال گور فرو خواهیم غلطید...با چنین عاقبت کجا سزاوار است که پیشهی ستم به پیش گیریم...
او چنین پنداشته بود که دین مرا خواهد ربود و زمام مرا به مشت خواهد گرفت و در این هنگام آهن پارهای را در دل آتش به رنگ آتش در آوردم و آن فلز تفتیده را به مشتش گذاشتم چنان فریاد کشید که پنداشتم هم اکنون سراپا شعله ور خواهد شد، اما من در پاسخ این فریاد دردناک گفتم: در عزای تو بنالند عقیل، تو از این پارهی آهن که با دست آدمیزادهای ببازیچه داغ شده میخروشی و من بر آتشی که غصب الهی به لهیبش در آورده بردبار بمانم...(789)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
