زندگاني امام علي ، هیجان جنگ

حبه عرنی گوید: یک سال پیش از آنکه عثمان کشته شود از حذیفة بن الیمان شنیدم که می‏گفت: گویا می‏بینم که گروهی، حمیرا (عایشه) مادر شما را بر شتری سوار نموده و پیش می‏رانند و شما هم اطراف و جوانب آن شتر را گرفته‏اید و قبیله ازد - که خدا بدوزخشان برد - با او هستند و نبوضبه که خدا قدمهایشان را بشکند یاران اویند. چون روز جنگ جمل فرا رسید و مردم به کارزار پرداختند جارچی امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) صدا زد (امام (علیه‏السلام) می‏فرماید:) هیچ یک از شما شروع به جنگ نکند تا من به شما فرمان دهم؛ گوید: دشمن به طرف ما تیراندازی کرد گفتیم: ای امیرمؤمنان (علیه‏السلام) ما را هدف تیر ساخته‏اند فرمود: دست نگه دارید دوباره به ما تیراندازی کردند وقتی چند نفر از ما را کشتند عرض کردیم: ای امیرمؤمنان (علیه‏السلام) ما را کشتند حضرت فرمود: احملوا علی برکة الله با پشتیبانی و برکت خدا حمله برید ما دست به حمله زدیم نیزه‏هایی بود که در بدن یکدیگر فرو می‏بریم تا جایی که اگر کسی راه می‏رفت بر روی نیزه پا می‏گذاشت. سپس جارچی امام صدا زد لیکم بالسیوف‏ با شمشیر حمله ببرید.
ما چنان با شمشیر بر کلاه آنها می‏کوفتیم که تیزی شمشیرمان کند می‏گشت سپس جارچی امام صدا زد: لیکم بالاقدام‏ پاهایشان را بزنید و قدم‏هایشان را بشکنید.
گوید: هیچ روزی بیشتر از آن روز ندیدم که ساقهای پا قطع شده باشد و من یاد سخن حذیفه افتادم که گفت: یاران او بنی ضبه‏اند و گفت: خدا قدم‏هایشان را بشکند. و دانستم که دعایش مستجاب شده است. سپس چارچی امام صدا زد لیکم بالبعیر فانه شیطان‏ کار شتر را تمام کنید که آن شیطانی است آنگاه مردی با نیزه به آن شتر زد و دیگری یکی از دستهایش را انداخت و شتر به زمین نشست و نعره‏ای کشید.
آنگاه عایشه فریاد بلندی بر آورد و همه مردم از اطرافش گریختند، چارچی امام صدا زد: زخمی‏ها را نکشید و فراریان را دنبال نکنند و هر کس به خانه خود رفت و در بر روی خود بست در امان است و هر کس اسلحه خود را زمین گذارد در امان است.(825)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0