زندگاني امام علي ، پیام رسانی که عاقبت به خیر شد
قبل از جنگ جمل طلحه و زبیر یکی از یاران خود را بنام خداش برای ابلاغ پیامشان به علی (علیهالسلام) نزد آن حضرت فرستادند، آنها گفتند: ای خداش، ما تو را نزد مردی میفرستیم که خود و خاندانش را از سالها قبل، به جادوگری و غیب گویی میشناسیم...
مواظب باش سخن علی (علیهالسلام) تو را نفریبد بلکه با او ستیز میکنی تا حق را بر او آشکار سازی... مبادا ادعای علی (علیهالسلام) و گفتههای او، تو را تحت تأثیر خود قرار دهد و مغلوب سازد، بدان که یکی از راههای فریب دادن علی (علیهالسلام) این است که با آوردن خوردنی و نوشیدنی و عسل و روغن و خلوت کردن با مردم، آنها را فریب میدهد مبادا از غذای او بخوری و تو باید از همه این امور دوری کن و به یاری خدا به سوی او برو، هنگامی که او را دیدی آیه سخره(827) را بخوان و از نیرنگ او و نیرنگ شیطان به خدا پناه ببر! وقتی به حضور او رسیدی با تمام توجه به او نگاه کن... آنگاه این طالب را از جانب ما به او بگو:
دو برادر دینی، تو و دو پسر عموی نسبی، تو را سوگند میدهند که قطع رحم نکنی؛ آیا نمیدانی که ما از روزی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزد خدا رفت به خاطر تو و رهبری تو با مردم و اقوام خود مخالفت کردیم و از آنها بریدیم، اکنون که تو زمام امور رهبری را به دست گرفتهای احترام ما را ضایع کردی و امیدمان را قطع کردی... این را بدان آن کسی که (مانند عمار یاسر و...) تو را از ما و همسوئی با ما منصرف میکند، سودش برای تو از ما کمتر است و دفاعش از تو، نسبت به دفاع ما، سستتر میباشد.
به ما خبر رسید که به ما بیاحترامی کردهای و ما را نفرین نمودهای، چه چیز تو را بر این کار روا داشت با اینکه ما تو را از شجاعترین قهرمانان عرب میدانستیم (نفرین کار آدم شجاع نیست) تو نفرین بر ما را کار معمولی خود قرار دادهای و میپنداری نفرین تو، ما را شکست میدهد.
خداش، وقتی به ما رسید طبق دستور آنها آیه سخره را خواند، امام علی (علیهالسلام) تا او را دید خندید و فرمود: ای برادر عبد قیس بیا نزدیک، خداش گفت: جا وسیع است ولی من آمدم پیامی را به شما برسانم. امام علی (علیهالسلام) فرمود: بفرمائید چیزی بخورید... خداش گفت: نیازی به آنچه گفتی ندارم. امام علی (علیهالسلام) فرمود: میخواهی با تو در جای خلوت بنشینم تا اگر راز داری به من بگویی. خداش گفت: رازی ندارم هر رازی برای من آشکار است.
آنگاه امام (علیهالسلام) او را قسم داد: که آیا زبیر به تو سفارش نکرد که از این اموری که من به تو پیشنهاد کردم دوری کنی؟ خداش گفت: همین طور است که میفرمایی؛ آنگاه امام علی (علیهالسلام) اشاره به خواندن آیه سخره توسط او کرد و فرمود: آیا زبیر به تو نگفت چنین کنی، خداش گفت: آری، امام علی (علیهالسلام) فرمود: آن آیه را دوباره بخوان. خداش آن آیه را خواند. امام علی (علیهالسلام) مکرر به خداش فرمود: آن آیه را بخوان، او آیه را میخواند، علی (علیهالسلام) غلطهای او را تصحیح میکرد، او تا هفتاد بار آن آیه را خواند.
خداش پیش خود گفت: عجبا! چرا امیرمؤمنان دستور تکرار آیه را میدهد؛ آنگاه امام علی (علیهالسلام) به خداش فرمود: آیا احساس نمیکنی که دلت آرامش یافته است؟
خداش گفت: آری بخدا سوگند دلم آرامش یافت.
امام علی (علیهالسلام) فرمود: اکنون بگو آن دو نفر، چه پیامی را توسط تو،
برای من فرستادهاند؟ خداش پیام آنها را به امام علی (علیهالسلام) رساند.
آنگاه امام پاسخ تمام مطالب آنها را داد و به خداش فرمود: پیام مرا به آنها برسان. (خلاصه پاسخ امام چنین است). به آنها بگو: گفتار خود شما، برای استدلال بر محکومیت شما کفایت میکند، خداوند گروه ستمگران را هدایت نمیکند. شما میپندارید برادر دینی و پسر عموی نسبی من هستید، البته در مورد خویشاوندی نسبی آن را انکار نمیکنم ولی با آمدن اسلام پیوند جاهلیت قطع شد، اما در مورد برادر دینی بودن شما؛ راست نمیگویید؛ شما با کارهای خود با قرآن خدا مخالفت نمودید و شیوه برادر دینی را از بین بردید و از تحت فرمان من خارج شدید... در مورد مخالفت شما با مردم به خاطر من، از هنگام رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شما از روی حق با آنها مخالفت نمودید (و با من بیعت کردید) ولی بعداً با مخالفت با من، آن حق را دگرگون کرده و باطل نمودید و اگر از روی باطل با مردم مخالفت کردید پس گناه آن باطل و گناه جدید مخالفت با من برگردن خود شما است، به علاوه، انگیزه مخالفت شما با مردم (برای من نبود، بلکه) به خاطر طمع به دنیا بود.
در مورد اینکه میگوئید: امید شما را قطع کردم و چنین معتقدید؛ خدا را شکر که عیب دینی بر من نگرفتند (زیرا قطع کردن امید آلودگان و معصیتکاران، جرم دینی نیست) و اما انگیزه دوری من از شما، آن چیزی است که موجب سرپیچی شما از حق و بیعت شکنی شما شد و افسار بیعت را مانند چارپایی که افسارش را پاره میکند پاره کردید و از گردنتان بیرون آوردید...
اما اینکه مرا از شجاعترین قهرمانان عرب خواندید و از این رو نفرین مرا مناسب شجاعت من ندانستید، بدانید که در هر مقامی و مرحلهای کاری مناسب است، شجاعت من در آنجاست که سخت در تنگنای دشمن قرار گیرم و خداوند دل توانمند به من بدهید و به دفاع برخیزم اما شما در مورد نفرین من نباید بیتابی کنید، چرا که نفرین کسی که به پندار شما، جادوگر و از خاندان جادوگر است ترسی ندارد.
آنگاه علی (علیهالسلام) آنها را چنین نفرین کرد:
خدایا! اگر طلحه و زبیر بر من ستم کردهاند و نسبت ناروا (جادوگری و دست داشتن در قتل عثمان و...) را به من دادند و آنچه را که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در شأن من دیدند و شنیدند، ولی کتمان نمودند و با تو و پیامبرت مخالفت کردند؛ پس زبیر را با بدترین وضعی بکش و خونش را در گمراهیش بریز و طلحه را خوار گردان و در آخرت آنها را با سختترین مجازات کیفر فرما.
خداش گفت: آمین، خدایا! مستجاب کن؛ خداش تصمیم گرفت که از آن دو نفر (طلحه و زبیر) بیزاری جوید.
اما امام علی (علیهالسلام) فرمود: ای خداش نزد آن دو نفر برو و گفتار مرا به آنها ابلاغ کن. خداش گفت: نه به خدا نمیروم مگر اینکه از خدا بخواهی و دعا کنی که مرا بیدرنگ به سوی تو بازگرداند و مرا در مسیر خشنودی خودش در مورد تو موفق کند.
امام علی (علیهالسلام) برای خداش همین دعا را کرد، خداش نزد طلحه و زبیر رفت و پیام امام علی (علیهالسلام) را به آنها ابلاغ کرد سپس با شتاب به حضور علی (علیهالسلام) بازگشت و در جنگ جمل جزء یاران امام شد و در رکاب آن حضرت به شهادت رسید.(828)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
