حكايت عارفانه ، اصلاح عیوب
مأمون هفتمین خلیفه عباسی، کنیزکی برای خود خرید، بسیار زیبا چهره و فریبا، به قول سعدی:
برابر وی عابد فریبش خضاب - چو قوس و قزح بر رخ آفتاب
ولی مأمون دید، با آنهمه آرزو و ولخرجی برای بدست آوردی چنین کنیزکی، او از وی دوری میکند و در بستر روی خوش به مأمون نشان نمیدهد:
مأمون بسیار خشمگین شد، بطوری که تصمیم گرفت، کنیز؟ را سر به نیست کند، یک شب به او گفت: راستش را بگو بدانم، چرا از من گریزانی، از من چه عیبی دیدهای ؟ .
بگفت از چه بر من گزند آمدت - چه خصلت زمن ناپسند آمدت
کنیز در پاسخ گفت: بوی دهان تو، مانع است از اینکه به تو روی خوش نشان دهم.
مأمون وقتی که این را شنید، در فکر اصلاح خود بر آمد، با کاردانان و دانشمندان جهان تماس گرفت و در مورد بر طرف شدن بوی دهانش از آنها استمداد کرد، و سرانجام دوای شفا بخشی به او نشان دادند و خورد و بوی دهانش بر طرف شد، و آنگاه کنیز او را تحویل گرفت.
پر بچهره را همنشین کرد و دوست - که عیب من او گفت،یار من،او است
به این ترتیب مأمون، بیشتر به کنیز محبت کرد زیرا او عیب مأمون را گفت، و مأمون نیز در صدد رفع آن بر آمد.
در روایات اسلامی آمده: امام صادق علیهالسلام فرمود: احب اخوانی من اهدی الی عیوبی : محبوبترین برادرانم، کسی است که عیوب مرا به من هدیه کند .
و یا آمده: المؤمن مراه المؤمن: انسان با ایمان، آینه مؤمن است .
بنابراین عیب دیگران را محترمانه بگوئیم، و در صدد اصلاح بر آئیم، که یکی از ارکان اصلاح فرد و جامعه، همین است، هر چند تله باشد مانند دوای تلخ که برای درمان است، بپذیریم.
چه خوش گفت آن مرد دارو فروش - شفا بایدت داروی تلخ نوش (187)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
