حكايت عارفانه ، امامت بر اساس شایستگی
حضرت داود علیهالسلام یکی از پیامبران معروف است، وی سالها در میان بنی اسرائیل زیست و حکومت کرد، تا اینکه سالخورده شد، و تصمیم گرفت یکی از فرزندانش را وصی و جانشین خود سازد، و خداوند نیز به او وحی کرده بود که جانشین خود را تعیین کند.
داود دارای فرزندان بسیار، از چند همسرش بود، به یکی از همسرانش که او را بیشتر دوست داشت، جریان را گفت، او گفت: چقدر بجا است که آن وصی و جانشین تو، فرزند من باشد.
داود نیز گفت: من نیز دوست دارم که فرزند تو، جانشین و وصی من باشد.
از طرف خداوند به داود علیهالسلام وحی شد، در این کار، عجله مکن (و این موضوع، بسیار مهم است، تأمل بیشتر داشته باش )در این میان دو نفر، یکی کشاورز، و دیگری دامدار، به عنوان شکایت نزد حضرت داود علیهالسلام آمدند، کشاورز گفت: گوسفندهای این شخص به باغ انگور من آمدهاند و چریدهاند و خسارت وارد نمودهاند.
خداوند به داوود علیهالسلام وحی کرد: همه فرزندان خود را به یکجا جمع کن، هر کدام از آنها که در این مورد، قضاوت صحیح کرد، وصی تو همان است.
داوود (علیهالسلام) فرزندان خود را جمع کرد، و باغدار و دامدار، شکایت خود را مطرح کردند.
بی درنگ سلیمان (در میان فرزندان داوود که گویا در سن و سال از همه کوچکتر بود )از باغدار پرسید: گوسفندان این شخص چه وقت، به باغ تو ریختهاند.
او گفت: شبانه.
سلیمان به صاحب گوسفندان گفت: من داوری کردم که بچهها و پشم امسال گوسفندان تو، مال صاحب باغ باشد.
داود علیهالسلام به سلیمان گفت: چرا حکم نکردی که خود گوسفندان را بدهد، با اینکه علمای بنی اسرائیل آن را قیمت کردهاند، و بهای انگور با گوسفندان برابر است ؟.
سلیمان گفت: درختهای انگور، از ریشه، کنده نشدهاند و آنها میوه و بار آن، خورده شده است و سال آینده، میوه خواهد داد.
خداوند به داود علیهالسلام وحی کرد، که حکم در این جریان همانست که سلیمان، داوری کرد، ای داود !تو چیزی را خواستی و ما چیز دیگر را.
داود نزد همسرش آمد و گفت، ما چیزی را خواستیم و خدا چیز دیگر را، و ما به فرمان خدا خشنود هستیم...(229).
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
