حكايت عارفانه ، بشارت

مادر استاد در مورد شهید می‏فرماید: دو ماه قبل از تولد مطهری شبی از شبها که آرام خوابیده بودم در عالم خواب دیدم که محفلی نورانی و مجلسی روحانی برقرار است تمامی زنان اهل محل در مسجد محله، اجتماع نموده‏اند. ناگهان دیدم بانوی مقدس و محترمی با دو زن دیگر وارد شدند آن خانم به همراهان توصیه می‏کرد گلاب بپاشند چون به من رسید فرمود: سه مرتبه گلاب بپاشید در ذهنم خیال کردم شاید در قلبم غبار کدوری و تاریکی وجود دارد و با این کار می‏خواهد سیاهی‏های دلم را پاک کنند ولی خانم با شادمانی و نشاط پاسخ داد. به بخاطر آن جنینی که در رحم شماست چنین کاری لازم بود او آینده‏ای درخشان خواهد داشت و به جامعه اسلامی خدمت عظیم و سترگی خواهد نمود.
معاشران همه از جمع ما سفر کردند - صدای زنگ از این کاروان نمی‏آید







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0