حكايت عارفانه ، بی اعتباری دنیا

دودمان برمکیان در دستگاه طاغوتی عباسیان، آنچنان مهم شدند که رگ و ریشه سیاست و اقتصاد مملکت اسلامی در دست آنها افتاد، و آنها هر چه خواستند و توانستند، از بیت‏المال مسلمین، سوء استفاده‏ها کردند، کاخها برای خود ساختند، و به عیش و نوش پرداختند.

ولی پس از مدتی آنچنان فواره این دودمان هزار فامیل عیاش، سرنگون شد که محمد بن غشان می‏گوید:
روز عید قربان بود، نزد مادرم رفتم، پیره زنی فرتوت، با لباسهای پاره، نزد مادرم دیدم که نشسته بود، از مادرم پرسیدم: این پیره زن کیست ؟.
گفت: این زن عتابهمادر جعفر بن یحیی برمکی است، به او سلام کردم و گفتن، عجب ! روزگار با شما چه کرد ؟ !.
گفت: لابد در ما عیبی بوده که خداوند، نعمتش را از ما سلب فرمود، گفتم: مختصری از احوال خود برایم تعریف کن.
آهی کشید و گفت: چندین سال بود که من دارای چهار صد غلام و کنیز بودم، در عین حال گمان می‏کردم پسرم به من ظلم می‏کند، اما اینک وضع من به جائی رسیده که برای تقاضای دو پوست گوسفند قربانی، که یکی را زیر انداز و دیگری را روانداز خود قرار بدهم، به اینجا آمده‏ام، دلم به حالش سوخت و گریه کردم و چند دینار به او صدقه دادم، او بی اندازه خوشحال شد(220).







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0