حكايت عارفانه ، تروریستی که شرمنده بازگشت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
اصبغ بن نباته گوید: صبح زود همراه علی (ع) نماز خواندم، سپس ناگهان دیدم مردی می‏آید که معلوم بود، مسافر است، به حضور علی (ع) رسید، علی (ع) به او فرمود: از کجا می‏آئی؟ عرض کرد: از شام.
علی (ع) فرمود: «برای کاری به اینجا آمده‏ای، آن را خودت می‏گوئی یا من بگویم»، او عرض کرد: «ای امیرمؤمنان خودت بفرما».
علی (ع) فرمود: «معاویه در شام اعلام کرد، هر کس برود و علی (ع) را بکشد، ده هزار دینار به او جایزه می‏دهم، شخصی حاضر شد، ولی وقتی به خانه‏اش رفت، پشیمان شد و با خود گفت: «من پسر عموی رسول خدا و پدر فرزندان رسول خدا (ص) را نخواهم کشت».
روز دیگر معاویه ده هزار دینار دیگر افزود و اعلام کرد: هر کس علی (ع) را بکشد 20 هزار دینار جایزه دارد، مرد دیگری، قبول این مأموریت را نمود، او نیز فکر عاقبت کار را کرد و پشیمان شد.
روز بعد معاویه سی هزار دینار جایزه قرار داد، تو بخاطر این جایزه هنگفت برجستی و قبول کردی و اینک خود را به قصد کشتن من به اینجا رسانده‏ای و تو از فامیل حمیر هستی».
شخص تروریست، اقرار به راستگوئی علی (ع) نمود.
علی (ع) به او فرمود: «اکنون چه تصمیم داری؟».
او گفت: از تصمیم کشتن تو منصرف شدم، اکنون می‏خواهم به شام برگردم.
حضرت علی (ع) به غلامش قنبر فرمود: وسائل سفر او را تکمیل کن و آب و غذا به او بده و او را روانه شام کن، قنبر فرمان علی (ع) را اجرا نمود.
تروریست با کمال شرمندگی از آنهمه بزرگواری علی (ع) به سوی شام بازگشت.







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0