حكايت عارفانه ، تکلم با کلیم

شبی در عالم خواب مقدس می‏بیند که حضرت موسی (علیه السلام) با پیامبر اسلام (صلی الله علیه و اله و سلم) مشغول صحبت هستند ایشان به نزدیکی آن دو بزرگوار رفتند حضرت موسی از پیغمبر پرسید ایشان چه کسی هستند؟ پیامبر فرمود: از خودش بپرس و حضرت موسی از مقدس پرسید: کیستید؟ ایشان جواب داد من احمد پسر محمد از اهل اردبیل هستم و در فلان خانه مسکن دارم. حضرت موسی گفت: من فقط از شما اسمت را پرسیدم. مقدس جواب داد: خداوند وقتی از تو سوال کرد چه در دست داری؟ تو جواب دادی چوب است که با آن گوسفندان را به چرا می‏برم و بر آن تکیه می‏زنم و کارهای دیگری با آن انجام می‏دهم خدا هم فقط از تو پرسید چه در دست داری و تو آنقدر توضیح دادی بعد موسی (علیه السلام) به پیغمبر عرض کرد: راست گفتی که علمای امت من همانند انبیاء بنی اسرائیل می‏باشند.
ترک جان گفتم نهادم پا به صحرای طلب - تا در آن وادی مرا از تن بر آید جان ز جا







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0