حكايت عارفانه ، چاپلوسان دربار ناصری
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
روزی ناصرالدین شاه قاجار با گروهی از درباریان به دیدن «طاق کسری» (که در مدائن نزدیک بغداد واقع است و از آثار انوشیروان میباشد) رفتند، در آنجا ناصرالدین شاه از همراهان پرسید: «به نظر شما من عادلترم یا انوشیروان؟!».
آنها دیدند اگر بگویند تو، دروغ گفتهاند و اگر بگویند انوشیروان، کلاهشان پس معرکه است، در سکوت فرو رفتند و چیزی نگفتند، ناصرالدین شاه پس از مکث طولانی آنها گفت: «من خودم به این سؤال پاسخ میدهم، من خیلی از انوشیروان عادلترم».
درباریان چاپلوس همگی از این پاسخ نفس راحتی کشیدند و تقریباً همگی یکصدا گفتند: صحیح است، کاملاً همینطور است که میفرمائید.
ناصر با حالتی طعن آلود گفت: «شما بی آنکه منتظر بمانید تا من دلایلم را ذکر کنم، حرفم را تصدیق میکنید و این کارتان یک کار صد در صد احمقانه است، اکنون من دلیلهای خود را ذکر میکنم».
او پس از لحظاتی سکوت، گفت: «انوشیروان دارای وزیری دانشمند و آگاه مثل بوذرجمهر بود که هر وقت از عدالت منحرف میشد به او گوشزد میکرد و او را از انحراف باز میداشت، ولی وزیر مشاور من شماها هستید که همیشه سعی دارید که مرا از جاده صاف، منحرف سازید بنابراین من در همین حد هم ماندهام جای تعجب است، و اگر نسبت انوشیروان و راهنمائیهای وزیرش را با نسبت من و مشاورهائی که شما باشید، بسنجید، من ولو عادل نباشم ولی از انوشیروان عادلترم».
نویسنده در اینجا حاشیهای دارد و آن اینکه گر چه ناصرالدین شاه زیرکانه خواست خود را تبرئه کند، اما میبایست از او پرسید که تو اگر مرد درست بودی، چرا چنان مشاورانی برای خود برگزیدی؟ و چرا جلو چاپلوسی آنها را نگرفتی؟ و چرا اگر کسی با گوشه چشمی به تو چپ چپ نگریست جانش به خطر میافتاد و چرا و چرا؟
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
