حكايت عارفانه ، راهگشای نشاطآور

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
بانوئی به حضور رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله) آمد، و از شوهرش شکایت نمود، پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: شوهرت را نمی‏شناسم، سپس فرمود: «راستی همان که در چشمش سفیدی، هست؟!».
بانو در عین آنکه از شوهرش شکایت کرده بود، ولی حاضر نبود که به شوهرش نسبت نقص بدهند، لذا فوری عرض کرد: «نه شوهرم چشمهای سالم دارد، و سفیدی در چشمش نیست».
پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: آیا دور سیاهی چشم را سفیدی قرار نگرفته؟
او عرض کرد: «آری چشم همه مردم چنین است».
پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: منظور من همین است.
پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) از این طریق، زن عصبانی را خوشحال کرد، و سپس مطالبی به او فرمود، تا به آغوش گرم خانواده برگردد، و با شوهر خود سازگار باشد.
پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) گاهی شوخی می‏کرد، ولی شوخی آنحضرت مطابق حق بود، و در عین آنکه درس صداقت را می‏آموخت، دلها را نرم می‏کرد و راهگشای مشکلات مردم می‏شد.







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0