حكايت عارفانه ، غرور سلطنت
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
عبدالملک بن مروان (پنجمین خلیفه اموی) قبل از آنکه بر مسند خلافت بنشیند، همواره در مسجد بود، و با قرآن و دعا سر و کار داشت، به گونهای که او را «حمامة المسجد» (کبوتر مسجد) مینامیدند، وقتی که پس از مرگ پدرش، خلافت به او رسید، در مسجد مشغول قرائت قرآن بود، خبر مقام خلافت را به او دادند، او قرآن را به دست گرفت و به آن خطاب کرد و گفت: سلام علیک هذا فراق بینی و بینک: «خداحافظ، اکنون زمان جدائی بین من و تو است».
غرور سلطنت آنچنان او را مسخ و غافل کرد که شراب میخورد، و یکی از استاندارانش، «حجاج» بود که دهها و صدها هزار نفر مسلمان را کشت، خودش میگفت: من قبل از سلطنت از کشتن مورچهای مضایقه داشتم ولی اکنون حجاج برای من نوشته که صدها نفر را کشتهام، ولی این خبر در من هیچ اثر نمیکند، و روزی یکی از دانشمندان زمان (بنام زهری) به او گفت: شنیدهام شراب مینوشی گفت: «آری ، خون مردم را نیز مینوشم».
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
