حكايت عارفانه ، غلام با معرفت

او رئیس کشور بود، روزی سوره الرحمن را می‏خواند، به آیه 29 رسید و دنبال این آیه را خواند:
کل یوم هو فی شأن :
خدا نهر روز در شأن و کاری است .
در معنی این آیه فکر کرد. ولی آن را در؟ ننمود، از وزیر خود در مورد تفسیر آیه توضیح خواست، او اظهار بی اطلاعی کرد و یک روز مهلت خواست تا پاسخ رئیس را بدهد در حالی که غمگین بود به منزل آمد، او غلام سیاه با معرفتی داشت، غلام از چهره وزیر دریافت که محزون است، از او پرسید: چه خبر ؟ .
وزیر گفت: امروز رئیس کشور، از من در مورد تفسیر آیه اس از قرآن، توضیح خواست، من ندانستم پاسخ صحیح به او بدهم، از این دو بسیار ناراحت هستم .
غلام پرسید: کدام آیه ؟، او آیه مذکور را خواند.
غلام وقتی که به آن آیه اطلاع یافت، به وزیر گفت: به رئیس بگو اگر مایل باشد، من تفسیر آیه را برای او باز گو می‏کنم .
وزیر، جریان را به رئیس گفت، رئیس، آن غلام سیاه را طلبید و از معنی آیه (مذکور )از او سؤال کرد.
غلام گفت معنی آیه چنین است:
شأن خداوند این است که شب و روز را یکی بعد از دیگری می‏آورد و می‏برد، از دل مرده، زنده خارج می‏سازد، و از زنده، مرده بیرون می‏آورد، بیماری را شفا می‏دهد، و سالمی را بیمار می‏کند، تندرستی را مبتلا می‏سازد، و مبتلائی را عافیت می‏بخشد، را ذلیلی، عزت می‏دهد و عزیز را ذلیل میکند، ثروتمند را فقیر، و فقیر را ثروتمند می‏نماید .
رئیس به معنی آیه، دست یافت و به غلام گفت:
فرجت عنی فرج الله عنک : گره مشکل مرا گشودی خداوند، گره مشکل تو را بگشاید و سپس به غلام احترام شایان نمود، و جایزه کلانی به او داد(159).







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0