حكايت عارفانه ، کلام خالص رزمنده
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
یکی از مسئولین میگفت: در جزیره آزاد شده «فاو» بودم، با یک رزمنده مخلص از سپاه جمهوری اسلامی ایران، اندکی، همصحبت شدم.
به او گفتم: چندی است که در جبههها هستی؟
گفت: پنجسال.
گفتم: قصد داری، چه مدت دیگر در جبهه بمانی؟
گفت: تا انقلاب حضرت مهدی (عج).
گفتم: پس از پی روزی کجا میروی؟
گفت: به سوی قدس، برای آزاد سازی بیتالمقدس.
گفتم: اگر فرصتی بدست آمد و به محضر امام خمینی (مدظلهالعالی) رفتی چه میگوئی؟
گفت: «برای چه به خدمت امام بروم؟ مگر من چکار کردهام که لیاقت شرفیابی به حضور او را داشته باشم».
گفتم: فرضاً اگر موفق شدی و به محضر ایشان رفتی، چه میگوئی؟
گفت: نخست دستش را میبوسم و سپس میگویم ای امام عزیز، جانم به فدای تو باد «تو با انقلاب و قیام خودت، قلب پیامبر (ص) را شاد کردی ... دعا کن که ما همچنانکه با دشمن برون میجنگیم، با دشمن درون (شیطان نفس) نیز بجنگیم و بر آن پیروز شویم».
درود بر تو ای پاسدار و بسیجی قهرمان و مخلص و بیتوقع، که عارفان وارسته باید قربان کلام از دل برخاسته و خالص تو شوند.
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
